فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

نواندیشی دینی یعنی چه

مصاحبه با عمادالدین باقی

آیا جریان اصلاح‌طلبی به خوبی از آموزه‌های روشنفکری دینی استفاده می‌کند و یا این که جنبه‌های سیاسی برآن غلبه پیدا کرده است؟ مرز جامعه مدنی و جامعه دینی در ایران که ریشه در تاریخ اسلام دارد کجاست؟ برای پاسخ به این سوالات با عمادالدین باقی نویسنده، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.


تعریف شما از نواندیشی دینی چیست؟

اگر روشنفکری به معنای مصطلح در ادبیات ما حدودا صدوپنجاه سال سابقه دارد، روشنفکری دینی حدود 50-60 سال سابقه دارد. روشنفکر کسی بود که از روشنفکران عصر روشنگری که نقاد سنت‌ها و نقاد کلیسا بودند الگوگیری می‌کرد. در این شرایط چون عده‌ای بودند که هم می‌خواستند روشنفکر باشند تا مدافع وضع موجود شناخته نشوند، نمی‌توان همان‌گونه که روشنفکران در غرب با آن مواجه شده‌اند در اینجا هم با اسلام مواجه شد.

عمادالدین باقی و بهزاد نبوی. 7 مرداد 1395. (مجلس ترحیم پدر عمادالدین باقی. تهران. مسجد الغدیر میرداماد

عمادالدین باقی و بهزاد نبوی. 7 مرداد 1395. (مجلس ترحیم پدر عمادالدین باقی) تهران. مسجد الغدیر خیابان میرداماد

معانی این اصطلاحات، معانی ثابتی نیستند و در ازای فرآیندهای مربوط به مسمای خود تغییر می‌یابند. چنان که وقتی شما انقلاب را تعریف می‌کنید ابتدا مشخصه‌های تعدادی از رویدادهای مشابه را شناسایی و دسته‌بندی می‌کنید، سپس انقلاب را تعریف می‌کنید. یعنی تعریف، برگرفته از مشخصه‌های پدیده‌ای عینی در جهان خارج است نه این که اول تعریف را می‌سازیم بعد پدیده به وجود می‌آید. روشنفکری در دوره‌ای شامل همه کسانی بود که اصل را از یک سو بر دستاوردهای دنیای مدرن و از سوی دیگر نقد و وانهادن سنت نهاده بودند و وقتی روشنفکری دیندار هم آمد، همان روشنفکری‌ای بود که به مدرنیسم اصالت می‌داد ولی می‌خواست دین را هم مدرن کند. >

در این زمان روشنفکر دینی شامل طیفی از اندیشمندان می‌شد اما در دوره‌ای که تهاجم به مذهب از سوی جریان چپ مارکسیستی تا باستان‌گرایی افراطی سطلنت‌طلبان گسترده شد، این که روشنفکری دینی نشان دهد به اصالت دین پایبند است مشخصه بارز او شد و شریعتی نماد آن بود. از دهه 40 و50 به بعد دین در میان روشنفکران دینی پایه اصلی شد ولی از هنگامی که دین به نفع قرائت خاصی از مدرنیته عقب‌نشینی کرد، نواندیشی دینی مطرح شد. این عناوین دلالت‌های ذاتی ندارند و قراردادی هستند.

چرا قبل از انقلاب دغدغه‌های دینی در روشنفکران دینی غلبه داشت اما پس از انقلاب کمی متفاوت شد؟

پیش از انقلاب در رقابت با مارکسیسم که ایدئولوژی یکه‌تاز در پهنه جهان شده بود و برای هر دردی درمانی ارائه می‌کرد و نسخه‌ای می‌پیچید و مانند ماشین پاسخگویی به همه سوالات شده بود و تئوری‌هایش از آغاز تاریخ که عصر تاریک بود و بشر آگاهی‌ای از آن نداشت تا جوامع امروز را در بر می‌گرفت و تبیین می‌کرد و برای همه حوزه‌های اقتصادی اجتماعی و اخلاق و سیاست نظریه داشت، روشنفکران را به سوی ارائه هندسه فکری اسلامی و برساختن ایدئولوژی مشابهی سوق داد که بتواند برای تاریخ و جامعه در همه شئون، نظریه‌پردازی کند.

برای این کار لازم بود اسلام فرهنگی بدل به اسلام ایدئولوژی شود. همان نکته‌ای که ما در آن زمان و در آغاز انقلاب به مثابه مزیت روشنفکری می‌پنداشتیم و همین خاصیت ایدئولوژیک شدن مذهب را راز و رمز حرکت‌آفرینی آن و انقلاب و خروج از خمود و رکود دانستیم اما دیرزمانی نگذشت که دریافتیم از قضا سرکنگبین صفرا فزود. چون فقه سنتی و غیر سیاسی و غیر مدعی حکومت، فقهی بود که ناظر بر احوالات و سبک زندگی شخصی و خصوصی هم بود و تا آن زمان نه تنها ایرادی نداشت بلکه مفید عام بود اما اکنون همان امر مثبت می‌توانست فرصت دخالت نهاد سیاست و قدرت را در حوزه خصوصی فراهم کند. کم‌کم برخی روحانیون سنتی هم که در گذشته مخالف آن دیدگاه حداکثری بودند این ایده را به سود خویش ارزیابی کردند.

وقتی کسانی می‌گفتند به حکم لارطب ولایابس الا فی کتاب مبین، اسلام جواب تمام مسائل زندگی را می‌دهد، روشنفکران احساس کردند این بار بدون پذیرش نقش خود به منتقد سیستمی بدل شده‌اند که خود برساخته بودند.

شگفت آن که هنوز هم چپ روی را فضیلت دانسته و از طریق مخالفت در تدارک کسب اعتبار هستند زیرا راه کسب اعتبار و فضیلت برای جریان روشنفکری چپ همواره مخالف‌خوانی است بدون درک مبانی بحران بی‌عدالتی. شما یک کشور سوسیالیستی پیدا نمی‌کنید که فقیر و گرسنه نباشند و طبقه جدید میلوان جیلاس در آن وجود نداشته باشد. در این نظام‌ها عدالت یعنی توزیع فقر. از سوی دیگر نقطه مقابل این سیستم هم سرمایه‌داری نوکیسه و رانتی است؛ سیستمی که رقابت را حذف می‌کند و انحصار را به وجود می‌آورد.

جریان روشنفکری دینی چه ارتباطی با جنبش اصلاح‌طلبی ایران و به‌طور خاص از دوم خرداد 76 تاکنون پیدا کرده است؟

جریان روشنفکری غالبا به حیطه اندیشه‌ورزی و فرهنگ تعلق دارد و از جنس فرهنگ است و جریان اصلاح‌طلبی به حیطه مدیریت و اجرا و بیشتر از جنس سیاست است. این دو جریان از دوره امیرکبیر تاکنون شانه به شانه هم پیش رفته‌اند که اوج اتحادشان در عصر مشروطیت و در دوم خرداد1376 بود. از آنجا که جریان روشنفکری یک جریان انتقادی است و اصلاح‌طلبی نیز در تلاش اصلاح برخی امور ناراست و اشتباه است، چنان به‌هم نزدیک می‌شوند که حتی یک نسبت این‌همانی پیدا می‌کنند.

به گونه‌ای که در دوم خرداد 76 عملا تمایز نهادن میان آنها دشوار بود و بعضا سیاست‌ورزان اصلاح‌طلب و روشنفکران را یکی می‌پنداشتند در حالی که پاره‌ای از روشنفکران نه پُستی و مقامی داشتند و نه در چرخه قدرت آنها را راه می‌دادند و پاره‌ای از سیاستمداران هم صاحب هیچ اثر و کتاب و نظریه‌ای نبودند و بعضا به دلیل این که آن مرزها درهم رفته بود کوشیدند اثری و کتابی هم برای خود دست و پا کنند تا نقصانی در روشنفکری‌شان نباشد. اما واقعیت این است که این دو جریان، یکی نبودند و گذر زمان به‌تدریج تمایز آنها را نشان داد.

در مراحل آغازین جنبش اصلاح‌طلبی دوم خرداد، نقش روشنفکران دینی چه در بسترسازی و شکل‌دهی و چه در اوج دادن به آن چشمگیر بود اما به دلیل غلبه سیاست‌ورزی در این جنبش مشترک و نقش ابزار رسانه، شعار جوانگرایی و میل به جذب مخالف که در سیاست امری معقول و در اندیشه امری غیر متعارف بود، در نتیجه پژوهشگری دینی غایب یا به حاشیه رانده شد و تداخل دیدگاه‌ها و رفتارهای سیاسی با اندیشه‌ورزی، آسیب‌هایی را هم برای جنبش اصلاحات و هم برای اندیشه‌ورزی دینی درپی آورد.

روشنفکری دینی در کجا به مفهوم آزادی نزدیک و در کجا از مفهوم آزادی فاصله می‌گیرد؟

بدیهی است که دایره آزادی و آزادی‌خواهی فراگیرتر از روشنفکری و حتی اصلاح‌طلبی است. یکی از مشخصه‌های هر جریان روشنفکری، دفاع از آزادی است اما همه آنها به اندازه‌ای که قیدهایی برای آزادی در نظر بگیرند به آن دور یا نزدیک می‌شوند. آزادی مفهومی عام است. گرایش‌های چپ، لیبرالیسم اقتصادی را نفی می‌کنند، گرایش‌های دیگری پدیده‌های دیگر را محدود می‌کنند.

روشنفکری دینی اما یک حزب نیست که بشود درباره نسبت آن با آزادی یا جریانات و گروه‌های دیگر سخن گفت، روشنفکری دینی یک طیف گسترده و کثیرالاضلاع و دارای شخصیت‌های متنوع است هرچند برخی شاخصیت یافته و یا کوشیده‌اند آن را به قبیله روشنفکری تقلیل دهند تا خود، کدخدایش شوند.

برخی از گونه‌های روشنفکری دینی با عنوان نواندیشی و برخی با عنوان احیاگری، خود را متمایز می‌کنند اما گونه پژوهشگری که دارای مبانی مستحکم‌تر و روشن‌تری است نسبت خود را با آزادی و حقوق بشر به نحو روشن‌تری تبیین می‌کند.

دین چه رابطه‌ای با دموکراسی به عنوان مدرن‌ترین تئوری سیاسی دارد؟

نزاع بر ثبات و تحول، یا متغیر و غیر متغیر بودن فقط در بحث خلقت و نظریه داروین نبوده بلکه بیش از آن در حوزه اندیشه‌ها و مفاهیم جریان دارد. دین را امر ثابت فرض کردن و از نسبت دموکراسی با آن سخن گفتن و یا برعکس دموکراسی را امری ثابت انگاشتن مانند همان تلقی که برخی دین باوران از دین دارند؛ سپس از نسبت دموکراسی با دین سخن گفتن، دو روی یک سکه‌اند زیرا دموکراسی هم یک بسته ثابت نبوده است. قرائتی از مردمسالاری مانند یک مردمسالاری از نوع ابتدایی و قرن نوزدهمی از این حیث که از دین عقب‌تر است می‌تواند با دین در تعارض باشد و برعکس قرائتی از دین می‌تواند از دموکراسی قرن بیست و یکمی عقب‌تر و متعارض باشد، شبیه چیزی که در برخی کشورهای منطقه دیده می‌شود. نه تنها فهم از دین متغیر بوده، فهم از دموکراسی هم متغیر بوده است.

دموکراسی علاوه بر تغییراتی که در طول قرون نوزده و بیست داشته با ظهور فناوری‌های مدرن همه مفاهیم عصر مدرنیته هم وارد دوران تازه‌ای شد و متحول شده‌اند. امروزه معنای رسانه، آزادی بیان، حریم خصوصی، آموزش، اخلاق، مردمسالاری، دموکراسی، شهروند و امور دیگر، دگرگون شده است. برای مثال پدیده صف موجد یا مستلزم قواعد حقوقی و اخلاقی خاص خودش بود. در برخی سازمان‌ها صف و دو نوبت بودن زمینه رابطه بازی و پارتی بازی و رشوه و خارج از نوبت رفتن را به وجود می‌آورد، مساله‌ای به نام حق تقدم یا اخلاق مطرح بود اما با دستگاه‌های نوبت‌گیری، مساله صف از بین رفته و یا کیفیت دیگری پیدا کرده است. درباره رسانه‌ها الان با وجود این که هر کس به مدد گوشی‌های سیار، یک واحد مستقل و فعال رسانه‌ای شده و پیامگیر و پیام‌ساز است. اکنون آیا او همان فرد و شهروند بیست و حتی ده سال پیش است؟

سه چهار دهه پیش شهروند روستایی و شهری و ایرانی و افغانی و آمریکایی تفاوت‌های معنا‌دار و کاملا مشخصی در برخی جهات داشتند و میزان دسترسی‌هایشان به اطلاعات بسیار متفاوت بود اما امروز یک روستایی مانند یک شهری به همه اخبار دنیا دسترسی دارد. در انتخابات سال 92 معلوم شد در روستاها همان نگرشی وجود داشته که در شهرها در حالی که از نظر امکانات و دسترسی‌ها هنوز همان شکاف‌های گذشته برقرار است.

در زمینه آموزش هم فناوری اطلاعات و ارتباطات کل ساختارها و فرایندهای آموزشی را دگرگون کرده است. حال چگونه می‌شود اینهمه واقعیات را نادیده گرفت؟ با ساده‌سازی مساله می‌توانیم جواب سریع و ساده‌ای بگیریم اما به همان اندازه هم جواب ناتمام و بل اشتباه گرفته‌ایم و گرفتار تکرار و چرخه خطا می‌شویم.

چرا این جریان در برخی از مقاطع به سکولاریسم منتهی شد؟

سکولارها و متشرعان، تکلیف‌شان روشن است. هر کدام به یک قطب اصالت می‌دهند، به امر مقدس یا امر عرفی، به دین یا دنیا و همه چیز را در چهارچوب این تضاد تبیین و به سود باور خویش، مصادره می‌کنند اما جریان روشنفکری دینی که یک پایش در سنت و دین و پای دیگرش در مدرنیته است همواره با چالش‌ها و لغزش‌هایی روبه‌روست. روشنفکری دینی همواره در شکاف دوگانه عرفی-قدسی سیر کرده و باید میان این دو جمع کرده و سازش برقرار می‌کرده است ولی برخی از آنها یا ناگزیر به دامن قدسیت افتاده‌اند یا سکولار می‌شوند. یا از این‌طرف بام می‌افتند یا از آن سوی بام.

اما در میان پژوهشگران دینی توازن بیشتری رعایت می‌شود آنها هم‌نوگرا هستند و هم مخالف تحجر و هم مدافع آزادی و هم مدافع مرزهای سنت و هم‌ مدافع پالایش سنت و هم گزینشگر مدرنیسم. البته این قاعده کلی و عام را هم نباید نادیده انگاشت که کامیابی و ناکامی در هر زمینه‌ای عامل ریزش یا رویش است. برای مثال هنگامی که جریانات اصلاحی پیوسته با دیوارهای سخت روبه‌رو شده و توده حامی احساس سرخوردگی و ناکامی کند، آموزه‌های اصلاحی در عمل از اعتبار می‌افتند و به‌طور طبیعی رادیکال می‌شوند.

روشنفکری دینی نیز هنگامی که با اقبال روبه‌رو شود رشد می‌کند چنان که در دهه 70 رخ داد اما هنگامی که در سه کنج رینگ سیاست افتاده و به جای شنیدن ایده‌های درست طرد شود به‌طور طبیعی و گاه ناخواسته به‌سوی رادیکالیسم میل می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که باید با اصل و اساس آن آموزه‌ها درآویخت و رفرم و پالایش بیهوده است و فرصتی دوباره برای قد برافراشتن آموزه‌های معیوب و بزک‌شدن آنها فراهم می‌کند. بنابراین عامل سیاست در تغییر موازنه‌ها و رفتارها و باورها نقش موثر دارند.

مرز جامعه مدنی به عنوان یک پارادایم فکری که ریشه در غرب دارد و جامعه دینی در ایران که ریشه در تاریخ اسلام دارد، کجاست؟

این پرسش دارای مجموعه‌ای از مفروضات است که می‌تواند به پاسخ نادرست منتهی شود. اصولا مفروضات مندرج در این پرسش درخور نقد هستند. برای مثال این که جامعه مدنی به‌عنوان یک پارادایم ریشه در غرب دارد. این فرض از کجا آمده است؟ فرضی است غیر علمی و مغایر با داده‌های تاریخی. در این زمینه چند سال پیش در مدخل انجمن‌ها برای دایره‌المعارف بزرگ اسلامی مقاله‌ای نوشتم که هنوز انتشار نیافته و یا در کتاب پرستشگاه در عهد سنت و تجدد نشان داده‌ام که جامعه مدنی در ایران دارای مختصات خودش بوده و وجود داشته است. اصولا جامعه شرقی که ایران نیز بخشی از آن است به دلایل جغرافیایی و جامعه شناختی دارای گرایش مذهبی بوده است.

این بحث را اخیرا در سالگرد رحلت پیامبراسلام در انجمن اسلامی مهندسین تشریح کرده‌ام و به‌زودی متن آن هم منتشر خواهد شد. برخی پژوهشگران برآنند که فرهنگ مذهبی ایرانیان پیش از اسلام بر فرهنگ اسلامی تاثیرات عمیق نهاده است.

درباره این که برخی المنت‌های جامعه مدنی با آموزه‌های دینی در ایران هم‌پوشانی ندارد و دچار تناقض است نیز باید عنوان کنم عناصر ناسازگار با جامعه مدنی بیشتر جنبه اخلاقی و فرهنگی دارند و برخاسته از ساختار کهن است که روحیه کار جمعی را تضعیف و فردمحوری را رشد می‌دهد. برای تبدیل «من»‌ها به «ما» که از مهم‌ترین الزامات شکل گیری نهادهای مدنی است باید فرصت تمرین فعالیت‌های مشترک مدنی فراهم شود و به تدریج، تربیت مناسب جامعه مدنی شکل بگیرد.» (منبع)

نظرات 1 + ارسال نظر
ملت بلاگ 4 شهریور 1396 ساعت 10:12 http://melatblog.com/

سرویس وبلاگدهی ملت بلاگ برای ساخت وبلاگ رایگان فارسی برای حمایت از زبان شیرین پارسی در پهنای اینترنت پا به عرصه نهاد و امید بتوان گامی هر چند کوچک برای اثر بخشی زبان پارسی در جهانیان انجام داد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد