فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

قاسم سلیمانی و کوروش هخامنشی

به قلم دامنه: به نام خدا. در قسمت گذشته، یعنی هفتم، در بررسی تطبیقی به مقایسه‌ی قاسم سلیمانی و مسعود رجوی پرداختم که یکی از بزرگان فاضل در پیامی تأییدآمیز و تشویق‌برانگیز به بنده، آن را مقایسه‌ی خیر و شرّ دانستند که قرآن به ما آموخته، و بزرگی دیگر -که فضیلتش بر من مسجّل است- به واسطه‌ی نگاشتن آن، مرا به آغوش مهرش کشیده و علاوه بر تأیید و دعا در حق والدینم، آورده که که چه نوشته‌ی آموزنده‌‌ای نگاشته‌ای و فسادهای اخلاقی و جنسی رجوی را بر آن مقایسه افزوده، و تشویقم داشته که آیات آخر سوره‌ی تحریم هم به روش مقایسه‌ای‌ست؛ که پیام هر دو بزرگوار کاملاً یادآوری درست و به‌جایی بوده. اینک، با پیوست بالاترین سپاس از این مُکرّمانِ روحانیان جنابان سیّدان که پرچم درونم را به نوازشِ مهرشان، اهتزاز بخشیدند، می‌پردازم به مقایسه‌ی سوم:


۳. قاسم سلیمانی و کوروش هخامنشی. هر دو هموطن. هر دو سردارِ برون‌مرزی. هر دو دادگر علیه‌ی بیدادگر. هر دو ناجی مردم در عراق. هر دو تمام عمر در رزم. هر دو رزمنده و مدَد دهنده به ملل تحتِ ستم. هر دو سواره سوی نبرد با ظلم و ظالمین. هر دو هرگز تا آخر عمر از زینِ دفاع پیاده نشدند. هر دو از سرزمین ایران حراست کردند. هر دو، جان خود برای کمک به ملت خود و منطقه در طبق ایثار گذاشتند. قاسم سلیمانی برای برافکندنِ بنیاد داعش که با ایجاد خلافت بر عراق و شام مردم‌کُشی و سیل خون راه انداخته بود و کوروش هخامنشی برای برافکندنِ بنیاد بُخت‌النصر که یک ملت را به اسارت و زبونی و شکنجه و کشتار گرفته بود.


هم قاسم سلیمانی و هم کوروش هخامنشی برای نجات ستمدیدگان، از ایران به منطقه رفتند. هم قاسم سلیمانی و هم کوروش هخامنشی مرزهای جغرافیایی را مرزهای اعتباری دانستند و به دور از هر نوع تعصب کور، شعار انسانیت و رهایی از یوغ ستم را به جای آن نشاندند. هم قاسم سلیمانی و هم کوروش هخامنشی تا آن سوی مرزها به یاری مردم در رنج شتافتند، یکی تا سرحدّات (=مرزها و ثغور) لبنان و فلسطین، دیگری (بنا به نقل پاره‌ای از مفسّران کِرام قرآن در ذیل آیات سوره‌ی کهف) تا سرحدّات چین، برای مدد به مردمی که گرفتار یأجوج و مأجوج شده بودند. هم قاسم سلیمانی و هم کوروش هخامنشی سرانجام پس از سالیان سال در جامه‌ی رزم و دفاع، سر از بدن جا، به دیار باقی شتافتند و میان مردم خود و ملل مجاور به عنوان «قهرمانان ملی» گرامی نگاه‌داشته شدند. زیرا


اما چه شده است عده‌ای در داخل کشور که وقتی به حکومت سلطنتی هخامنشی می‌رسند، کوروش هخامنشی را برای چنین کارهای ستُرک (=کبیر و باشکوه و سِتَبر) برون‌مرزی می‌ستایند، ولی وقتی به جمهوری اسلامی سرَک می‌کشند، کارهای ستُرک‌تر و سِتَبرترِ قاسم سلیمانی را نادیده می‌گیرند. اینان کارِ کوروش هخامنشی را تمجید می‌کنند که با بُخت‌النصر ستمگر در افتاد، اما وقتی کار کارستانِ قاسم سلیمانی را دیدند که بُخت‌النصرهای بدتر زمان را زمین‌گیر کرد، لب فرو می‌بندند و حتی تعدای فریب‌خورده به این سردار پرافتخار گیتی اهانت می‌کنند. اسم این تناقض و نفاق و دودوزه‌بازی اگر خیانت و حسادت و کینه‌توزی نیست پس چیست؟


تا دیروز از روی پُز، با باستان‌گرایی، کوروش هخامنشی را به عرش می‌بردند، اما امروز وقتی همان سیاست منطقه‌ای را که کوروش دنباله می‌گرفت، قاسم سلیمانی با استحکام و بُرد بیشتری ادامه بخشید، شعار فریبنده‌ی «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر می‌دهند. شعاری کاملاً توخالی و پارادوکسیکال (=متناقض‌نُما)؛ زیرا اَسلاف (=پیشینیان) اینان در وقت سرنوشتِ هشت سال دفاع مقدس، حتی یک روز هم به جبهه نشتافتند که جان‌شان را «فدای ایران» کنند و اینان که اَخلاف (=پسینیان) آنان‌اند نیز وقتی وقت سرنوشت فرا رسد، باز نیز به کُنج خانه می‌خزند و تا از کَنز و گنج عقب نمانند. بر عقل سلیم معلوم است چنین شعارهایی بزَک‌کرده، فقط از روی انتقام از انقلاب اسلامی ساخته و پرداخته می‌شود تا مرزبندی‌های کاذب و شکاف‌های فشل‌کننده میان ایرانیان بیافرینند و مردم را به آرمان و باورهای ژرف خود به تردید بیفکنند و آن‌گاه با شیوه‌ی تیره و تار کردن، مسیر را بر روی ملت سخت کنند.


آری؛ اگر کوروش هخامنشی ناجی و داد سِتان ملل منطقه بود؛ که بود، قاسم سلیمانی نیز به مراتب بالاتر و باعظمت‌تر ناجی و داد سِتان ملل منطقه بود؛ که بود. نمی‌شود از یک سو کوروش هخامنشی را برای این شرافت و بزرگی ستود، اما از سوی دیگر قاسم سلیمانی برای همین شرافت و بزرگی با ابعاد وسیع‌تر و عمیق‌تر نستود. این تنافض رفتاری فقط از کسانی بروز دارد که نمی‌توانند شرف و عزت انقلاب اسلامی را ببینند.

غرب و گاو و حقوق بشر

به قلم دامنه:



به نام خدا. سلام. دیروز وقتی این عکس بالا را دیدم به شگفت آمدم. علت؟ گیریم که غرب به حکم قریحه و غریزه بر جُنبندگان ترحُّم می‌ورزد و مثلاً این گاوها را در آستانه‌ی سررسیدن فصل سرما، از اوج قله‌ی آلپ سوئیس برای رسیدن به دامنه‌ی قله و یا جلگه با هلی‌کوپتر کمک می‌کند تا در آینده در برف و بوران کوهستان گرفتار نگردند. اما پس چرا روی دیگر غرب نسبت به آدمیزادگان کاملاً متفاوت و متناقض است؟ لازم نیست یک قرن اخیر را بگردیم، همین افغانستان امروز شاهدمثالِ روشنی‌ست بر رفتار متناقض غرب. ۴۴ کشور غرب و غیرغرب پشت آمریکا به‌صف شدند تا مردم افغان را از هر جنس و شغل و نژاد، طی ۲۰ سال در کوی و برزن و مسجد و مدرسه و خانه و بازار و مزرعه به فجیع‌ترین وجه بکشند که مثلاً افغان‌ها را به تمدن غرب گسیل دارند. یعنی غربی‌سازی یک کشور شرقی با توسل به مدرن‌ترین جنگ‌افزارهایی که تازه از زرّادخانه‌ها بیرون آمده و باید روی مردم بدبخت و فقیر آزمایش شود. جنایت ازین هم آشکارتر!


غرب اگر برای دلسوزی بر گاوها و گله‌های آلپ و آند از ملل ستمدیده آفرین می‌خواهد، خُب؛ آفرین! اما به این‌همه جنایات و آدمکشی‌های شما چه بگوید؟! فعلاً زور و زر و تزویر شما بر ملل می‌چربد اما روزگار به همین روال نمی‌چرخد: «وَ تِلکَ الأَیامُ نُداولُهَا بَینَ النَّاس...» هم داریم. «این روزگار را با (اختلاف احوال) میان خلایق می‌گردانیم» آیه‌ی ۱۴۰ آل عمران. منبع آیه . فریاد حقوق بشر غرب، ادایی بیش نیست، از کمک به گاو صرف نظر.

جمله‌ی لُرد اَکتون

به قلم دامنه. وقتی در دانشگاه از «جان بُدَن» مفهوم حاکمیت را نزد استاد می‌خواندم، جمله‌ای از «جان اَکتون»  مشهور به لُرد اَکتون توجه‌ام را جلب کرده بود. جمله‌ی مشهورشه: «قدرت فساد می‌آورد و قدرت مطلق، فساد مطلق»


نظریه‌ی همیشگی من : به همین علت ملکه‌ی عدل و روحیه‌ی ورع، قدرت را از چنگ‌انداختن و چنگال‌زدن بازمی‌دارد.


اشاره‌ی کوتاه من: لابد شیعه می‌دانست گفت اگر شیعیان فرصت حکومت یافتند، تردید در تأسیس آن نکنند و برای حفظ حقوق ملت از دست‌درازی‌های کارگزاران قدرت، یک فقیه عادل عالم آن بالا در رأس سیاست، مدیر کل سیستم باشد تا قدرت چموش را مواظبت نماید.

سکیولاریست‌ها

به قلم دامنه: به نام خدا. پاسخ به یک کاربر: جناب آقای ... سلام. ازین‌که با بیان و ادبیات رسا، فهم کوانتوم را برای ما آسان روان کردید از شما تقدیر می‌کنم. مطالعات من درین علم، حتی ازسطح پایین هم کمتر است، اما داوطلبانه در سال‌های گذشته به برخی مقالات و نظریه‌های معاصر درین رشته نگاه می‌انداختم که یک پویانمایی در فهم کوانتوم را هم زیر می‌گذارم که چندسال قبل در متنی بازنشرش داده بودم که مفهوم گسسته‌بودن و ذره‌ای بودن فیزیک کوانتوم را به نمایش می‌گذارد. پس درین‌باره، ورود نمی‌کنم، چون دانش ندارم. اما به عبارت‌الاُخرای شما در متن بالا، سه‌چهار جمله از سر اشتیاقِ مشارکت در بحث شما می‌نویسم.


طبق کوانتوم ساختار مادّه، ذرّه‌ای و گسسته است


بلی سکیولاریست‌ها به فرموده‌ی درست شما باید در منظر و نگرش‌شان بازنگری کنند اما به نظر من چون در فهم عالم شهود و غیب عجز دارند و نیز به دین لج می‌ورزند، این عجز و لجاجت مانع از بازنگری می‌گردد و در حقیقت در پیله‌ی جهل خود تنیده‌اند و از درک حقایق هستی بیگانه و بینوا گردیده‌اند.


باز سکیولاریست‌های اروپا! که دست‌کم  و لاجرَم دست از دین برنمی‌دارند، ولو در حد در دست‌گرفتنِ انجیل باشد ، اما خودباخته‌های وطنی و شرق‌نشینان غربگرا -که به قول مرحوم سید جلال آل احمد: غربزدگی از عقرب‌زدگی و سَن‌زدگی بدتر است- تمام دین را کنار می‌گذارند و ادای مدرن‌بودن و پُز عقل و علم را درمی‌آورند و به بسندگی آن افتخار می‌کنند؛ گویی به قول مرحوم دکتر علی شریعتی به دین "ویار" دارند.


آری، اینان محتاج بازنگری‌اند. متاسفانه در دام جهالت و لجاجت افتادند و مطابق سرمشق سکیولاریسم، امور زندگی خودشان را «بدون استعانت» از متافیزیک و خداوند تنظیم می‌کنند! زیرا فلسفه‌ی بنیادی سکیولاریسم توجه به اصول زندگی "بدون رجوع" به خداوند و متافیزیک و غیب است. هرچند سکیولاریسم لزوماً به معنای بی‌دینی نیست، مشکل آنان با مسیحیت تحریف‌شده بود که سرانجام بدین فکر افتادند دین را به گوشه بیندازند و منزوی سازنند و با فکر جدایی دین از ساحت زندگی، پیشرفت کنند.


لابد خوانندگان می‌دانند اما لازم می‌دانم بگویم واژه‌ی سکیولار در اصل یک مفهوم در معماری و بنّایی بود که در فرانسه وضع شد. و سکیولار در یک معنی یعنی گیتی‌گرا. از شما جناب آسیوند سپاس که این مبحث را پیش کشیدید.

پاسخ به سی سؤال دکتر سریع‌القلم

به قلم دامنه : به نام خدا.  چندی‌پیش آقای دڪتر محمود سریع‌القلم ۳۰ سؤال را (منبع) برای پیش رُوی جمهوری اسلامی ایران پیش ڪشید، من، هر ۳۰ سؤال ایشان را در منابع خواندم، اما درین صحن، به هجده سؤالش جواب‌ڪوتاه می‌دهم. آقای دکتر محمود سریع‌القلم استاد علوم سیاسی است و من نه فقط با کتاب‌های او که با درس‌هایش آشنایم. حتی دانشجوی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل باید با کتاب‌ «توسعه‌یافتگی» و چند کتاب دیگر او، به مقطع ارشد و یا دکتری برود. البته من نگاه منتقدانه هم به این استاد دارم، چون زیاد هم سربه‌زیر نیستم. بگذرم.


دڪتر محمود سریع‌القلم


سی سؤال دکتر محمود سریع القلم درباره‌ی آینده‌ی ایران:


۱. آیا از جهان خواهیم آموخت؟
۲. آیا با جهان همکاری خواهیم کرد؟
۳. آیا رتبۀ حقیقی خود را در نظام بین الملل متوجه خواهیم شد؟
۴. آیا با کشور‌های دیگر رقابت خواهیم کرد؟
۵. آیا با استدلال تغیییر پیدا خواهیم کرد یا بحران؟
۶. آیا ادبیاتِ خود را نسبت به جهان تغییرخواهیم داد؟
۷. آیا تصویرِ جهان از کشور، برای ما اهمیت خواهد داشت؟
۸. آیا اهتمام خواهیم کرد که همسایگان در کشور سرمایه گذاری کنند؟
۹. آیا مزیتِ نسبی خود را در اقتصاد بین الملل مشخص خواهیم کرد؟
۱۰. آیا تخصص در مدیریت را خواهیم پذیرفت؟
۱۱. آیا خودخواهی را به ده درصد خواهیم رساند؟
۱۲. آیا خوش قول خواهیم شد؟
۱۳. آیا برای اندیشه‌های مختلف جا باز خواهیم کرد؟
۱۴. آیا شفافیت را از آزادی رسانه‌ها شروع خواهیم کرد؟
۱۵. آیا آداب انتقاد کردن از یکدیگر را خواهیم آموخت؟
۱۶. آیا اهمیتِ همکاری با یکدیگر را تشخیص خواهیم داد؟
۱۷. آیا جایگاهِ راستگویی در تداومِ دوستی‌ها را کشف خواهیم کرد؟
۱۸. آیا زندگی را جدی خواهیم گرفت؟
۱۹. آیا کمتر حرف زدن، ولی دقیق سخن گفتن برای ما مهم خواهد شد؟
۲۰. آیا سیستمِ رقابت کردنِ منطقی را ایجاد خواهیم کرد؟
۲۱. آیا میان کارآمدی و اعتماد رابطه‌ای وجود خواهد داشت؟
۲۲. آیا هر شهروندی قادرخواهد بود پتانسیل‌های خود را فعلیت بخشد؟
۲۳. آیا برای حفاظت از محیط زیست سرمایه گذاری خواهیم کرد؟
۲۴. آیا قابل اتکا بودن در داخل و خارج برای ما اهمیت خواهد یافت؟
۲۵. آیا اینکه همه شهروندان پس انداز داشته باشند مهم خواهد شد؟
۲۶. آیا قرارداد اجتماعی شکل خواهیم داد؟
۲۷. آیا ثبات اقتصادی ضرورت پیدا خواهد کرد؟
۲۸. آیا سیستم مدیریتی غیرسلیقه‌ای برپا خواهیم کرد؟
۲۹. آیا به فکر کشور در بیست و پنج سال آینده خواهیم بود؟
۳۰. آیا معلوم است چه مسائلی برای ما اهمیت دارند؟





پاسخ‌های دامنه



۱۵. آیا آداب انتقادڪردن از یڪدیگر را خواهیم آموخت؟


دامنه: تا زمانی‌ڪه دو نهاد حوزه و دانشگاه به‌آسانی نتوانند از همدیگر و نیز باهم به قدرت سیاسی، انتقاد مسالمت‌آمیز به قول رایج: (=سازنده) ڪنند، این عیب به عنوان حلقه‌ی مفقوده باقی می‌مانَد و به‌مراتب در جامعه نیز چنین نُقصانی حڪمفرماست.


۱۸. آیا زندگی را جدی خواهیم گرفت؟


دامنه: هنوز در ایران در میانِ هم قدرت و هم جامعه، بر سر اصالت حیات دنیا و آخرت فهم نوین تعمیم نیافته است. به قول آیت‌الله جوادی آملی دنیا با دنیازدگی فرق دارد. دنیا یعنی زیبایی‌های آفرینش اما دنیازدگی یعنی فرعونیت، یعنی قارونیت، و من بیفزایم یعنی بلعم یاعورایّت و دینار و دِرهمیّت. پس؛ زندگی را باید جدی گرفت زیرا دین مبین اسلام آن را مزرعه یعنی پیش‌زمینه‌ی زیبای آخرت دانست.


۲۲. آیا هر شهروندی قادر خواهدبود پتانسیل‌های خود را فعلیت بخشد؟


دامنه: تا زمانی ڪه از تز سه‌بُعدی رهبری یعنی رفع فقر و فساد و تبعیض چیزی به‌جز همان شعار باقی نمانده باشد، نه. زیرا یڪ اصل در عدالت علوی و یا حتی عدالت رالزی، برابریِ فرصت است. برابری انسانی پیشڪش. زشت‌ترین ڪُشنده‌ی این پتانسیل‌ها برای شهروندان «رانت» و فڪر منجمد تفتیش عقاید مردم است. حتی اگر شهروندی خواست ڪارگر نگهبان فلان پلاژ فلان اداره در لب دریا باشد باید ولایت فقیه را قبول و التزام داشته باشد. خُب، نداشته باشد، مگر عصر، عصر شاه است ڪه اگر ڪسی به شاه التزام و اعتقاد نداشت  و عضو حزب رستاخیز نبود، از ایران برود. وقتی شهروندی حق شغل ندارد، یعنی همان اخراج از ایران. پوزش؛ این جواب ڪمی طول ڪشید


۲۸. آیا سیستم مدیریتی غیرسلیقه‌ای برپا خواهیم ڪرد؟


دامنه: قرار بود تا ۱۴۰۰ به این چشم‌انداز برسیم. ڪه نرسیدیم. یڪ دولت، طی هشت سال در تمام مدت، سلیقه‌ای عمل ڪرد و شخصی و با شیوه‌ی یڪدندگی، ڪه حتی سازمان برنامه‌وبودجه -ڪه مرڪز تقسیم پول بر حسب ڪارشناسی‌ست- تعطیل و منحل ڪرد و آب از آب تڪان نخورد. این مدیریت غیرسلیقه‌ای زمان می‌برَد. چه مرحوم رفسنجانی ڪه پایه‌گذار و بدعت‌گذار مدیریت سلیقه‌ای و چه آن دولت مشهور ۹ + ۱۰ ڪه مدیریت سلیقه‌ای را به بدترین شڪلش درآورده بود، ضربه‌ی ڪاری را به سیستم مدیریتی غیرسلیقه‌ای زدند، و نه فقط حرفِ رهبری را بر زمین می‌زدند ڪه  آن فرموده‌ی امام خمینی را نیز نادیده می‌گرفتند ڪه قرار بود بعد از جنگ همه به قانون اساسی برگردند.


۲۹. آیا به فڪر ڪشور در بیست و پنج سال آینده خواهیم بود؟


دامنه: سند چشم‌انداز، برنامه‌های متعدد ۵ساله و نیز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت برای همین آینده‌پژوهی و آینده‌نگری بوده و هست. به فڪر خواهیم بود، اما دشمن درین مسیر بدترین عناد را با ایران می‌ڪند. زیرا یڪ ایران قوی را نمی‌خواهد ببیند، غرب، قدرتی مافوق اسرائیل جعلی در منطقه را خط قرمز می‌داند، تفڪری برآمده از آپارتاید (=برتری‌دادن) سیاسی بین‌المللی، ڪه فلسفه‌ی سیاسی لیبرالی غرب را به رسوایی برده است.


۳۰. آیا معلوم است چه مسائلی برای ما اهمیت دارند؟


دامنه: از نظر رهبری هنوز اقتصاد برای ڪشور باید محوریت داشته باشد و شرڪت‌های دانش‌بنیان و نیز خط مقاومت و ایران قویِ توأمان در اقتصاد و بازدارندگی نظامی. از نظری جناح چپ، توسعه‌ی سیاسی اولویت دارد و سازگاری با غرب. از نظر جناح راست ولایت‌پذیری اصالت دارد و اقتصاد معیشتی و رونق بازار و طبقه‌ی بازاریان. و از نظر نیروهای میانه یعنی حزب ڪارگزاران رشد طبقه‌ی متوسط و سرمایه‌دار مهم است و سیاست حداقلی آزادی سیاسی یعنی توسعه‌ی آمرانه. و از نظر پاره‌ای از تفڪرات ایران، گرایش به باستان و بازتولید تز ایرانی ڪوروشی مهم است. از این‌رو، به نظر من در این زمینه ما محتاج خرَدجمعی و توافق انسجامی هستیم.


بقیه در ادامه


۲۵. آیا اینکه همه‌ی شهروندان پس‌انداز داشته باشند مهم خواهد شد؟


دامنه: بیشتر مردم ایران از اقتصاد سر در نمی‌آورند؛ فرهنگِ اسراف و تبذیر هم دارند. حجم و تعداد وعده‌های غذایی بالایی دارند. حتی مدتی‌ست خیلی‌ها با مُد روز پیش می‌روند. من جایی خواندم یا شنیدم مردم انگلیس هنوز هم کمتر پول نقد یا کارت اعتبار به همراه دارند تا خرج خود را کنترل کنند. بنابراین؛ بیشتر مردم ایران هنوز فکر پس‌انداز در سر ندارند و تا ۲۵ سال آینده هم احتمال می‌دهم چنین باشند. سعی می‌کنند با اقتصاد معیشتی و قناعت پیش بروند؛ حق را نادیده نگیرم درّه‌های فقر هم وجود دارد، نیز قلّه‌های تکاثُر و ثروت.



۵. آیا با استدلال، تغییر پیدا خواهیم کرد یا بحران؟


دامنه: ایران هیچ‌گاه بحران‌ساز برای هیچ کشوری نبوده است. برای منطقه و جهان حرف برای گفتن دارد. اما هستند کسانی که خیال می‌کنند بستر سیاست با هیاهو و جنجال پیش می‌رود. باید انقلابی‌گری درست تعریف شود که جناح راست آن را در حصار خود می‌خواهد. و نیز اصلاحات باید بازتعریف شود که جناح چپ مدعی آن است. تا این دو تئوری -که منبعی برای شکاف فعال و خفته است- به‌درستی تئوریزه نشود، این مشکل برای ۲۵ سال آینده هم، ایران را اسکورت می‌کند!



۸. آیا اهتمام خواهیم کرد که همسایگان در کشور سرمایه گذاری کنند؟


دامنه: همسایگان ایران مشکلاتی افزون‌تر از ایران دارند. یک همسایه‌ی خوب همانطور که برای یک خانه‌ی مسکونی نعمت و مؤثر است، برای کشور نیز چنین است. ایران با ۱۵ کشور همسایه است، اما کاش آنان سرمایه‌گذار بودند؛ بیشترشان اقتصادی وابسته و آسیب‌پذیر دارند. ایران باید شرق دور را با خود همراه کند و با غرب به تعامل برسد؛ اما تا مسأله‌ی اسرائیل جعلی باقی‌ست، موضوع حل نمی‌شود.



۱۴. آیا شفافیت را از آزادی رسانه‌ها شروع خواهیم کرد؟


دامنه: نه. من دورنمای کشور را تا دو دهه‌ی دیگر به گونه‌ای نمی‌بینم که به آزادی رسانه‌ها برسیم چه رسد به شفافیت. البته رسانه‌ها هم اغلب آماتورند نه حرفه‌ای. یک روزنامه یا ماهنامه در ایران وجود ندارد که برند بین‌المللی داشته باشد و بُرد جهانی.



۱. آیا از جهان خواهیم آموخت؟


دامنه: به قول رودکی عزیز که شعرش را غنی و گرامی می‌دانم:


هرکه نامُخت از گذشت روزگار

نیز نامُوزد ز هیچ آموزگار


۲۳. آیا برای حفاظت از محیط زیست سرمایه‌گذاری خواهیم کرد؟


دامنه: میان مردم و محیط زیست از نظر من رابطه‌ی تبایُن برقرار است که گویا هیچ‌گاه با هم جمع نمی‌شوند و جدا از هم‌اند. تا وقتی هر انسان تبَر است بر ریشه‌ی طبیعت و درخت و بوم‌زیست. و نیز تا تفنگ است علیه‌ی خرس و باز و سمور و حتی گُراز و الاغ، همین است که همین است. سری به یک پارک عمومی در جنگل یا دُمن یا شاندیز و حتی گوشه‌های بیرونی حرم‌های مطهر بزنید خواهی دید که بشر با زمین و هوا و اکسیژن و شهر و دیار و لایه‌ی ازون چه می‌کند. باید تمرین کرد. باید آموزش داد. باید مدرسه‌های «فکرت» و «نُوج» بیاراست.



۲۶. آیا قرارداد اجتماعی شکل خواهیم داد؟

دامنه: اگر قرارداد اجتماعی به آن مفهوم مدرن عصر روشنگری نزد اصحاب قرارداد «هابز، لاک و روسو»ست، نه. چون پیش از انعقاد قرارداد، در نزد و نظریه‌ی علمای شیعه، اصل ولایت فقیه یک اصل پیشینی و مفروض است در عصر غیبت. مگر آن‌که تا ۲۵ سال آینده، نسل جدید مطالبه‌ی دیگری بخواهد. ولی بعید است.


۲۰. آیا سیستمِ رقابت کردنِ منطقی را ایجاد خواهیم کرد؟

دامنه: رقابت یک پیش‌زمینه‌ی فکری و سیاسی می‌خواهد یعنی نظام احزاب. ظاهراً در نگرش پاره‌ای علما در نظام ولایت فقیه، احزاب سیاسی باید در ولایت فقیه مستحیل شوند و کارگزار آن باشند. پس، رقابت به شکل مدرن و مبتنی بر دموکراسی کامل، دور از انتظار است. به عبارتی به تعبیر مرحوم دکتر علی شریعتی، دموکراسی هدایت‌شده مدّ نظر صاحبان قدرت است، نه دموکراسی به مفهوم مصطلح.

۱۳. آیا برای اندیشه‌های مختلف جا باز خواهیم کرد؟

دامنه: اندیشه‌های مخالف، مختلف‌اند. اختلاف فکری فراوان و ژرفی با هم دارند. بخشی از روحانیت که بیشتر خود را مسئول و متصدی و حتی صاحب نظام می‌پندارد، نه به‌زودی اجازه‌ی چنین ایده‌آلی را می‌دهد و نه در دیرزمان.


۷. آیا تصویرِ جهان از کشور، برای ما اهمیت خواهد داشت؟

دامنه: برای همه، این مسأله یکسان نیست. مثلاً آقای سیدمحمد خاتمی توسعه‌ی متوازن را می‌خواهد که لازمه‌اش رابطه‌ی سازگار با جهان است. یک آقایی -که دولت ۹ + ۱۰ را ریاست می‌کرد- مدیریت‌کردنِ جهان! را می‌خواهد. و اما رهبری در پی مبارزه‌ی انقلابی و بی‌واهمه با بخش ناسازگار جهان است که بخش سازگار جهان را از رابطه با ایران برحذر می‌دارد. تلقی‌های دیگری هم در میان ایرانیان و عوامل قدرت وجود دارد، که همه‌وهمه نشان می‌دهد تصویر جهان از کشور، یک متغیّرِ زیاد دخیلی نیست.


۱۲. آیا خوش‌قول خواهیم شد؟

دامنه: در میان قدرتمندان تنها متاعی که یافت نمی‌شود همین است. این، ما را حالاحالاها دنبال می‌کند؛ ممکن است حتی تا ۱۴۴۴. زیرا بخشی از صفات دولتمردان، نقضِ عهد است. وقتی پیمان‌شکنی با مردم رایج است، خوش‌قولی، به عنوان یک انتظار و مطالبه‌ی نظری صِرف می‌ماند. فقط نگاه کنیم چهار رئیس‌جمهور بعد از امام خمینی چه قول‌هایی به مردم دادند. البته باید درین مسیر فضای رسانه، اخلاقی‌تر و حرفه‌ای‌تر عمل کند و قدرت را بازخواست نماید، باحوصله و تأنّی و شکیبایی و چشم‌داشت درازمدت؛ و این بستر را با بحث‌های متفکرانه پیش برانَد، نه با سرگرمی‌ها و انتشار هجویات و شایعات.


۱۶. آیا اهمیتِ همکاری با یکدیگر را تشخیص خواهیم داد؟

دامنه: ایرانی‌ها در کُشتی قوی‌اند؛ چون انفرادی‌ست، اما در بازی دسته‌جمعی که خردجمعی باید سرشکن شود، زیاد نه. بخشی از صاحب‌مَنصبان و حتی بدنه‌ی اجتماعی و نیز  حوزه‌های علمیه سعی دارند زیر پایِ همدیگر را خالی کنند. از نظر من، اهمیتِ همکاری با یکدیگر، نیازمند شکل‌گیری احزاب و فراهم‌سازی فعالیت آزاد و قانونی آنان است. روزگاری کافه در فرانسه مرکز انقلاب و روشنگری‌ها بود. ایران، نیازمند برنامه‌ای است که در آن افراد به‌آسانی بتوانند کنار هم کار فکری و سیاسی کنند، یعنی گسترش لجنه‌های فکری سیاسی که زمینه‌ساز باهم بودن‌هاست و تعامل و تفکر.

نڪته:  البته خدمات و حسنات بی‌شمار جمهوری اسلامی ایران و برڪات انقلاب اسلامی هم قابل انڪار نیست.

مناظرۀ ژیژک و جردن پیترسون

مناظرۀ ژیژک و  پیترسون


متن نقلی: «مناظرۀ میان دو تن از جنجالی‌ترین شخصیت‌های فکری جهان در تورنتو برگزار شد. در این مناظره، فیلسوف اسلوونیایی، اسلاوُی ژیژک رو‌به‌روی روان‌شناس کانادایی، جردن پیترسون نشست تا دربارۀ تقابل سرمایه‌داری و مارکسیسم گفت‌وگو کنند.


اسلاوُی ژیژک 


جردن پیترسون


پیترسون، استاد ۵۶سالۀ دانشگاه تورنتو، اگرچه دیرتر از ژیژک به عرصۀ هماوردی‌های فکری پا گذاشته، اما با سرعتی خیره‌کننده به دایرۀ مشهورترین‌ها رسیده است. پیترسون، که روان‌شناس بالینی است، در سخنرانی‌های پرشور و کتاب‌های پرفروش خود، مرتباً به تجاربی که در برخورد با بیمارانش داشته است ارجاع می‌دهد و بر مبنای آموخته‌های خود از «راه‌ورسمِ خوب‌کردنِ حال مردم» دستور‌العمل‌هایی برای زندگی بهتر می‌دهد. باوجوداین، در سال‌های اخیر پیترسون قدم‌به‌قدم از مشاوره‌دادن به مراجعان خودش دور شده و به «شخصیتی رسانه‌ای» تبدیل شده است. جرقۀ این چرخش را تصویب لایحۀ جدیدی در خصوص حقوق بشر در پارلمان کانادا زد. طبق این قانون جدید، که سال ۲۰۱۶ تصویب شد، حق «بیان جنسیتی» و «هویت جنسیتی» برای افراد ذیل قانون حقوق بشر در کانادا محفوظ خواهد بود.


به عبارت دیگر، هر کس حق دارد خود را زن، مرد، یا چیز دیگری بداند و این حق باید برای او محترم شمرده شود. پیترسون سخنرانیِ ویدئویی پرشوری منتشر کرد و به‌شدت به این لایحه تاخت. او این لایحه را «جرم‌انگاریِ آزادی بیان» خواند و گفت، از این به بعد، هر گفت‌وگوی روزمره‌ای می‌تواند به‌عنوان «نفرت‌پراکنی» جرم قلمداد شود.


پیترسون معتقد بود که دیگر به‌عنوان یک استاد دانشگاه نمی‌تواند سر کلاس حرف بزند، چون به‌محض اینکه دانشجویی را مخاطب حرف خود قرار بدهد، ممکن است متهم به قانون‌شکنی شود و تأکید کرد که «اگر براساس این قانون، مرا جریمه کنند، جریمه‌ام را پرداخت نخواهم کرد. اگر زندانی‌ام کنند، اعتصاب غذا خواهم کرد، من کوتاه نمی‌آیم». این سخنرانیْ جنجالی بزرگ در دانشگاه‌ها و رسانه‌های کانادا به راه انداخت.


پیترسون حالا موقعیتِ مستحکمی داشت تا انتقادهای شدید خود به آنچه میراث مارکسیسم در دانشگاه‌های آمریکای شمالی می‌دانست به زبان آورد. او مارکسیسم را به اندازۀ نازیسم «ایدئولوژی‌ای مرگ‌آور» خطاب می‌کرد که با لباس مبدل پست‌مدرنیسم، تساوی‌طلبی، و مبارزه برای عدالت اجتماعی، دانشگاه‌ها را اشغال کرده و همه را زیر سلطۀ فکری و زبانی خود کشیده است. او خواستار تعطیلی رشتۀ مطالعات زنان در دانشگاه شده است و حجم انبوه تولیدات در زمینۀ مطالعات جنسی را تمسخر می‌کند. پیترسون را این روزها یکی از مهم‌ترین چهره‌های جناح فکریِ «راست نو» می‌دانند که مخالف نزاکت سیاسی و سیاست هویت در معنای گستردۀ آن به شمار می‌رود. پیترسون خود را متأثر از یونگ، داستایفسکی، کیرکگور و پل تیلیش می‌داند و جدیدترین کتاب او دوازده قانون زندگی به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است.


برخلاف پیترسون، ژیژک برای ما چهره‌ای شناخته‌شده‌تر است. فیلسوفی هفتادساله، با کتاب‌هایی ضخیم دربارۀ هگل و تی‌شرت‌هایی ارزان‌قیمت که به تن او زار می‌زنند. ژیژک، که علاوه‌بر فلسفه در سینما، ادبیات، فرهنگ عامه، روانکاوی و سیاست نیز دستی دارد، از رساترین منتقدان سرمایه‌داری در دنیای امروز به شمار می‌رود و، اگرچه خیلی‌ها او را بیش‌ازحد ساده‌انگار یا جلف می‌پندارند، کسی منکر تأثیرگذاری عظیم او بر حیات فکری امروز جهان نیست. خوشبختانه، هم چند کتاب از او ترجمه شده است و هم در وب فارسی نوشته‌های بیشتری دربارۀ او در دسترس است.


او بیش از همه از هگل و لاکان تأثیر پذیرفته است و می‌توانید برای آشنایی با افکارش به «گفت‌و‌گو با ژیژک: به من احترام نگذارید، کتاب‌هایم را بخوانید» یا پروندۀ «اسلاوی ژیژک: گزیده‌ای از مطالب پراکنده» در ترجمان مراجعه کنید. اما برگردیم بر سر مناظره.


گفت‌وگوی ژیژک و پیترسون با عنوان «شادی: سرمایه‌داری در برابر مارکسیسم» برگزار شد. این عنوان، اشاره‌ای داشت به مواجهات کوتاهی که این دو متفکر پیش از این با هم داشتند. ژیژک تقریباً یک سال پیش در نوشته‌ای با عنوان «چرا مردم جردن پیترسون را این‌قدر قانع‌کننده می‌دانند؟ چون چپ‌ها اوضاعشان به هم ریخته است» ادعا کرد دلیل محبوبیت پیترسون آن است که راست‌ها درحال‌حاضر باید دربارۀ اهمیت آزادی بیان اغراق کنند تا عیب‌ها و ناسازگاری‌های حرف‌های خودشان را پشت آن پنهان کنند. بعد از انتشار این یادداشت در ایندیپندنت، پیترسون ژیژک را به یک مناظرۀ توییتری دعوت کرد، درخواستی که فیلسوف اسلوونیایی بلافاصله پذیرفت. این دعوا تا دیشب، که آن دو رو‌به‌روی هم نشستند، کمابیش ادامه داشته است.


در ابتدا مجری برنامه، ضمن معرفی پیترسون و ژیژک، اعلام کرد که هرکدام از طرفین نیم‌ساعت فرصت دارند تا موضع خود را توضیح دهند و، در ادامه، گفت‌وگو میان آن‌ها شروع شود.

بقیه در ادامه

ادامه مطلب ...

گفت و گو با مهدی هادوی دربارۀ ولایت فقیه

فقه و کلام


7077

حجةالاسلام هادوی‌ تهرانی


متن نقلی: توضیح دامنه: این گفت و گو به دلیل اهمیت مسائل مطرح شده در آن، بدون آن که دربارۀ آن پیش داوری کنم، جهت اطلاع رسانی برای دامنه خوانان عیناً در زیر درج می شود:


متن کامل: «آیت الله دکتر مهدی هادوی‌ تهرانی» عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع) از جمله چهره‌های شناخته‌شده‌ای است که در مباحث مختلف علوم دینی دارای تألیفات گوناگون است. یکی از مهمترین کتاب‌هایی که درباره ولایت‌فقیه و مباحث پیرامون آن نوشته شده است، کتاب "ولایت و دیانت" ایشان است؛ کتابی که در عین ایجاز به هیچ‌وجه از اتقان و استواری‌اش کم نشده و از جامعیت کاملی برخوردار است. پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی (khamenei.ir) در گفت‌وگو با وی درباره نگاه حضرت امام(ره) به ولایت‌ فقیه مصاحبه کرده است. اینک به مناسبت "دهه بصیرت و میثاق با ولایت فقیه" اقدام به بازنشر این گفتگوی علمی کرده‌ایم:


 

آیةالله خوئی و امام خمینی


ـــ بحث را از جایی شروع کنیم که حضرت امام رحمت‌الله علیه آغاز کردند. ایشان در پاراگراف اول کتاب ولایت فقیه می‌گویند که مفهوم ولایت فقیه از آن دسته مفاهیمی است که تصور آن موجب تصدیق آن می‌شود. لطفا بفرمایید که نگرش حضرت امام به‌ ولایت فقیه چگونه است که صِرف تصور آن را، موجب تصدیقش  می‌دانند؟


ـــ ببینید مقصود امام این است که کسی که مفاهیم مربوط به بحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه را بداند، نمی‌تواند غیر آن را تصور کند. اما باید توجه کرد که آن مفاهیم چیست؟ اولا، توجه به این نکته که اسلام اختصاص به‌مسائل شخصی و فردی ندارد و در امور اجتماعی سیاسی نیز وظایف و تکالیفی را تعیین کرده است. ثانیا، توجه به این نکته ضروری است که این مسئولیت‌های سیاسی اجتماعی نیازمند یک مصدر حکومتی است که آن احکام را انجام دهد. خب این مصدر حکومت در زمان نبی مکرم اسلام و حضرات معصومین خود ایشان بوده‌اند. حال نکته این است که در زمان غیبت کبری مصدر این حکومت چه کسی باید باشد.

بقیه در ادامه

 

ادامه مطلب ...

یورگن هابرماس چه گفت؟

حوزۀ عمومی


(قلم قم دامنه دوم)


توضیح دامنه: فیلسوف آلمانی یورگن هابرماس _شاگرد و دستیار تئودور آدورنو_ یکی از اعضای برجسته نسل دوم مکتب فرانکفورت، و استاد فلسفه در دانشگاه گوته فرانکفورت، اخیراً دربارۀ مسائل روز جامعه و جهان گفت و گویی انجام داده است. او گفته: «ترامپ در حال پایین‌ بردن سطح سیاسی- فرهنگی آمریکاست.» دامنه به دلیل اهمیت سخنان این فیلسوف مخالفِ نظام سرمایه داری، ترجمۀ این گفت و گو را به خوانندگان دامنه ارائه می شود:


متن این گفت‌وگو


*بحث‌های فراوانی درباره «زوال روشنفکری متعهد» وجود دارد. اما قبول دارید که این موضوعات به ندرت از سپهر روشنفکری فراتر می‌رود؟


بر اساس الگوی فرانسوی، از زولا تا سارتر و بوردیو، «حوزه عمومی» برای روشنفکری بسیار مهم است؛ هرچند ساختار شکننده آن متحمل فرایند شتابنده زوال خواهد بود. امروزه پرسش نوستالژیک «روشنفکران کجا رفته‌اند؟» اهمیت خود را از دست داده است. اگر شما خواننده‌ای ندارید که افکارتان برای او نوشته شود، نمی‌توانید «روشنفکر متعهد» هم داشته باشید.


هابرماس که دهۀ70 (دورۀ دولت خاتمی) به ایران هم آمد



*آیا اینترنت «سپهر عمومی» را (که رسانه‌های سنتی را پشتیبانی می‌کند) تقلیل داده است؟ و این امر، به نوبه خود، بر نقش اندیشمندان و فیلسوفان در جامعه تاثیر منفی گذاشته است؟


بله. بنابر نظر هاینریش هاینه، «پیکره روشنفکر» با پیکربندی کلاسیک سپهر عمومی آزاد بدست می‌آید؛ هرچند این امر، به مفروضات غیرمحتمل فرهنگی و اجتماعی وابسته است همچون وجود «ژورنالیسم هوشیار» که در آن روزنامه‌های مرجع و رسانه‌های گروهی قادر به هدایت توجه اکثریت به موضوعاتی هستند که با شکل‌گیری عقاید سیاسی ارتباط دارند؛ و نیز وجود «اجتماع مطالعه‌گری» که به سیاست علاقه‌مند است، تحصیلکرده است، به فرایند مناقشه‌آمیز تشکیل عقاید خو گرفته، و برای مطالعه مطبوعات باکیفیت و مستقل، زمان صرف می‌کند.


امروزه این زیرساخت‌ها دیگر دست‌نخورده نیست؛ البته تا جایی که می‌دانم این وضعیت، هنوز در کشورهایی مانند اسپانیا، فرانسه و آلمان وجود دارد. اما حتی در چنین کشورهایی هم، اثر متلاشی‌کننده اینترنت نقش رسانه‌های سنتی را بویژه برای نسل‌های جوان‌تر تغییر داده است. حتی پیش از آنکه گرایش‌های مرکزگریز و خُرد در رسانه‌های جدید پدیدار شوند، «تجاری‌سازی توجه عمومی» باعث به جریان انداختن فروپاشی سپهر عمومی شده بود. مثال آن، ایالات متحده و استفاده منحصر به فرد آن از شبکه‌های تلویزیونی خصوصی است.


اکنون ابزار تازه ارتباطات، الگوی بسیار موذیانه‌تری از تجاری‌سازی دارد که هدف آن به روشنی «هدایت توجه مصرف‌کننده» نیست، بلکه بهره‌برداری اقتصادی از مشخصات خصوصی کاربر است. آنان اطلاعات شخصی مشتریان را بدون اطلاع‌شان می‌دزدند تا آنان را، حتی با مقاصد سیاسی، مانند رسوایی اخیر فیسبوک، موثرتر مدیریت کنند.

بقیه در ادامه

 

ادامه مطلب ...

کاتبانِ هر حکومت

به نام خدا. سلام. دروغِ‌محض را هیچ‌کسی حتی اگر نادان‌ترین باشد، باور نخواهد کرد؛ به‌همین‌علت، کتابان هر حکومتی آن‌چیزی‌را می‌نویسند، که دلخواه همان حکومت است. آنان، همواره جزئی از حقیقت را با انبوهی از دروغ، آلوده می‌کنند تا ساده‌لوحان آنها را بپذیرند.


مثال می‌زنم: اگر خواستید مثلاً این سه شخصیت بزرگ را بشناسید، باید ورای کتاب‌های حکومت‌نوشته، دست به حقیقت‌یابی بزنید:


بلال حبشی؛ که سرانجام با آن‌همه رنجِ شکنجه‌ها و دردِ بردگی و خدمات به اسلام، توسط عمر _خلیفه‌ی دوم_ به لاذقیه‌ی دمشق تبعید و نفیِ‌بلَد شد.


ابوذر غفاری؛ که با آن‌همه شجاعت در برابر زر و زور و تزویر، توسط عثمان _خلیفه‌ی سوم_ به صحرای سوزان ربذه تبعید و نفیِ‌بلد شد.


ملاصدرا؛ که با آن‌همه علم و دانایی و حکمت، توسط رأی برخی از فقیهان خشک دربار و حکم خشنِ شاهِ صفوی، به روستای کهَک قم تبعید و از آنجا به سمت بصره در‌به‌در شد.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

سخنرانی شهید رجایی در سازمان ملل

به نام خدا. شهید محمدعلی رجایی، دومین رئیس‌جمهوری ایران، نخستین مقام بلند‌پایه ایرانی بود که در سال - ۱۹۸۰ مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد. وی در جریان این سفر در شورای امنیت نیز سخنرانی کرد. وی پای خود را روی میز شورای امنیت گذاشت تا آثار شکنجه باقیمانده بر کف پایش در دوران پهلوی را به نمایش بگذارد.


جنجالی‌ترین سخنرانی‌های سازمان ملل: از کف پای شهید رجایی تا تمسخر ترامپ


این سخنرانی پس از حمله عراق به ایران صورت گرفت و رجایی به حضار گفت: «ملت ما مصمم است حتی با دنبال کردن یک جنگ طولانی و مردمی، متجاوزین را سر جای خود بنشاند. در این جنگ تحمیلی ایمان اسلامی و انقلابی مردم برنده‌ی واقعی و اصلی خواهد بود؛ نه آواکس‌های آمریکایی و نه توپولوف‌های روسی.» (منبع)