فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

خاندان صدر و مقتدی صدر

متن نقلی: «سه‌سال‌ونیم از صدور بیانیه معروف مقتدی صدر می‌گذرد؛ بیست‌وهفتم بهمن‌ماه ١٣٩٢، او پس از ١٠ سال حضور فعال در رخدادها و تحولات عراق گفته بود که از صحنه سیاسی این کشور کنار می‌رود: «از این پس هیچ‌یک از نمایندگان و وزیران در فهرست‌های انتخاباتی یا فراکسیون‌های پارلمانی نمی‌توانند ادعا کنند به ما وابستگی دارند». انگیزه‌های شرعی و حفظ شهرت خاندان صدر را علت کناره‌گیری از فعالیت‌های سیاسی دانسته بود: «یکی از علت‌های این تصمیم، پایان‌دادن به تمامی شکل‌های فساد است که با عنوان دفتر شهید صدر در داخل و خارج از عراق اتفاق افتاده یا ممکن است رخ دهد»؛ البته مقتدی هرگز به این بیانیه، متعهد نبود و همین ‌تعهد‌نداشتن او نشان‌دهنده بی‌ثباتی مواضع سیاسی‌اش‌است.
بعد از سه‌سال‌ونیم بار دیگر مقتدی صدر به تیتر اخبار رسانه‌های جهان بازگشته است. او از روز گذشته، با هواپیمای اختصاصی امارات متحده عربی، راهی ابوظبی شده است؛ دو هفته قبل هم مقتدی به عربستان سفر کرده بود؛ سفری که آغازگر دوره جدیدی از حیات سیاسی اوست.

مقتدی صدر و ولیعهد امارات

مقتدی صدر و ولیعهد امارات شیخ محمد بن زاید آل نهیان. (منبع)

حیدر عبادی، نخست‌وزیر عراق نوزدهم تیر، پیروزی رسمی بر داعش در موصل را اعلام کرد؛ و تاریخ تغییر روش مقتدی صدر، ٢٠ روز بعد از این است. ١١ سال باید می‌گذشت تا صدر، بار دیگر به عربستان سفر کرده و با «محمد بن‌سلمان»، ولیعهد عربستان دیدار کند. در میان اما و اگرها، هنگام ورود به جده با استقبال «ثامر السهبان»، سفیر پیشین عربستان روبه‌رو شد و از مشکلات عراق و کشورهای منطقه گفت. سفری که پرسش‌ها و ابهامات زیادی را برمی‌انگیزد: آیا او در پی طرحی است که در آن، عربستان نقطه پرگار آرزوهایش است و ایران در حاشیه؟

مقتدی صدر و ولیعهد عربستان محمد بن سلمان (منبع)

آیا او در تحلیل‌های سیاسی خود به استراتژی عربستان در زمان بحران عراق و گرفتاری در چنگال داعش توجه دارد؟ شاید مقتدی می‌خواهد جای اجداد خود را در مسیر تقریب مذاهب اسلامی بگیرد و راهی مانند امام‌موسی صدر برای خود در پیش دارد؟ اما شکل‌واره زندگی گذشته مقتدی، پر است از جزر و مدهای فراوان و تغییر منش و روش که او را بیشتر فرصت‌طلب سیاسی معرفی می‌کند تا فرصت‌شناس سیاسی.
بار دیگر سیاست و مقتدی

سفر مقتدی به عربستان کم‌حاشیه نبود؛ روزنامه «الجریده» کویت در گزارشی می‌نویسد: «امروز موضوع دادن منصب مقتدی صدر به برادرش مرتضی صدر، به‌عنوان رئیس جریان صدر، به‌خصوص پس از سفر او به عربستان و دیدار با ولیعهد عربستان به یکی از اولویت‌های ایران تبدیل شده است». این روزنامه مدعی شد که برخی منابع ایرانی در گفت‌وگو با این روزنامه اعلام کردند، پس از سفر مقتدی به عربستان، برخی از نزدیکان او دو بار تلاش کرده‌اند تا او را بکشند و ایران جلوی این اتفاق را گرفت. موضوع دیگری که این روزنامه کویتی به آن اشاره کرده، واگذاری منصب مقتدی به برادرش مرتضی صدر است که به ادعای روزنامه کویتی به یکی از اولویت‌های ایران تبدیل شده است.

«ایسنا» به نقل از این روزنامه نوشت: «قبل از دیدار مقتدی صدر با محمد بن سلمان مقامات ایرانی تلاش می‌کردند تا مقتدی را به محور ایران بازگردانند اما پس از اینکه خواستار فروپاشی الحشد الشعبی شد و طرفداران او برنامه‌های تلویزیونی وابسته به ایران را تهدید کردند، ایرانیان به این نتیجه رسیدند که مقتدی صدر از حد خود تجاوز کرده است و زمان آن رسیده است تا منصبش را به برادرش بدهند». ایرج مسجدی، سفیر ایران در عراق است که به ادعای روزنامه کویتی پاسخ می‌دهد: «روابط جمهوری اسلامی ایران با شیعیان عراق، روابطی جدی و استراتژیک است. ایران با دولت، شخصیت‌های برجسته شیعه، ائتلاف ملی شیعیان عراق و همچنین احزاب مختلف شیعه این کشور از گروه صدر تا بدر و مجلس اعلا در سطوح مختلف ارتباط جدی و نزدیکی دارد».

مقتدی؛ در مقابل آیت‌الله سیستانی

خوانش‌ها و قضاوت‌ها درباره مقتدی متفاوت است و متضاد؛ عده‌ای او را جوانی جویای نام می‌خوانند که می‌خواهد مانند اجداد خود، در صدر بنشیند و شأن بیند. اما دیگران می‌گویند شانس در طی مسیر با مقتدی یار نبود؛ پدر که از دنیا رفت سیل دشمنی بعثی‌ها و دوستی یاران بیشمار پرشروشور به سویش روانه شد. شانه‌های او زودهنگام باید بار دوستی و دشمنی را با خود حمل می‌کرد. مدتی بعد از شهادت پدرش-سیدمحمد صدر در ٢٩ بهمن ١٣٧٧ به‌همراه دو برادرش مصطفی و مؤمل که شهید شد- مخفی شد و به زندگی پنهانی و زیرزمینی روی آورد؛ زمانی هم ایران و سوریه مقر و مخفیگاهش بود. مدتی بعد جوانان طرفدار پدرش، هسته اولیه تشکلی شد با نام «جماعت صدرثانی» که به طرفداری از مقتدی، فعالیت می‌کردند. او در آن مدت با سخنرانی درباره ایده حکومت اسلامی توانست صدها ‌هزار نفر از طیف‌های پرشور شهرهای شیعی عراق به‌ویژه «شهرک صدر» یا مدینه الصدر در حومه بغداد را به سوی خود جذب کند. این شهرک به وسیله عبدالکریم قاسم ساخته شد و بعدها به صورت غیررسمی شهرک صدر خوانده شد.

در زمان تأسیس «حی‌الثوره» نام‌گذاری شد و در دوران صدام به مدینه صدام تغییر نام داد. پس از سقوط صدام به «حی رافدین» تبدیل شد و سپس شهرک صدر نامیده شد. مقتدی به پیروی از پدرش حوزه‌های علمیه را به دو بخش «فعال و سخنگو» و «منفعل و ساکت» تقسیم کرده و خود را نماینده بخش فعال حوزه‌های علمیه عراق می‌داند. همین طرز فکر و موضع‌گیری‌اش سبب شده تا میان او و آیت‌الله سیستانی و برخی علمای دیگر حوزه‌های علمیه نجف و کربلا برای مدتی فاصله ایجاد شود. البته آیت‌الله سیستانی هم منش و روش سیاسی او را چندان نمی‌پسندید.

 

گروهش زمانی در میانه همین اختلاف‌ها، خانه آیت‌الله سیستانی را محاصره کردند؛ اگرچه هرگز سیستانی نخواست او آسیب ببیند و در نقش حامی مقتدی در زمان زندگی پنهانی‌اش بود.

در زمان حمله آمریکا به عراق، گروه حامی مقتدی «جماعت صدرثانی» با آمریکایی‌ها و نیروهای ائتلافی‌شان مبارزه کردند. او در تابستان ٢٠٠٣ «جیش‌المهدی» را با شبه‌نظامیان وفادار خود تشکیل داد که تعدادشان در زمان اوج به ۶۰‌ هزار نفر می‌رسید؛ مخصوصا در چند سال اول بعد از صدام، در غیاب دولت مرکزی قدرتمند و حضور اشغالگران، از امنیت عمومی بیمارستان‌ها، مدارس، خیابان‌ها، منازل و اموال مردم محافظت می‌کردند و خدمات عمومی به شهروندان شیعی داده و با احیای مساجد، نماز جمعه با شرکت ده‌ها ‌هزار نفر برگزار می‌کردند. او در سیاست به تندروی مشهور است. در ١٣ اسفند ١٣٨٢ مقتدی به قتل عبدالمجید خویی، فرزند مرحوم آیت‌الله خویی، در حرم حضرت امیر «ع» متهم شد؛ در همان زمان شورای‌عالی قضائی وقت عراق حکم دستگیری مقتدی صدر را صادر کرد. اما مقتدی این حکم را رد می‌کند: «حکم جلب من یک حرکت برنامه‌ریزی‌شده و یک توطئه کثیف است».

اختلاف مقتدی و نوری‌المالکی

مقتدی با نوری‌مالکی، رهبر حزب الدعوه هم‌پیمان شیعی صدر، اختلاف ریشه‌داری دارد. او ابتدا از نوری‌مالکی حمایت می‌کند ولی بعدا به رویه‌های سیاسی مالکی انتقاد کرده و او را «شیفته قدرت» می‌خواند. مقتدی گفته است: «مالکی یک‌سوم عراق را به تروریسم و اشغال فروخت و دیگر نباید در امور مربوط به مبارزه و مبارزان مداخله کند. عراقی‌ها دیگر هرگز کشور را در دستان کسی که امانتدار نیست نخواهند گذاشت».

همین اختلاف در ارتباط میان مقتدی و ایران هم تأثیرگذار بود. چهار سال پیش، زمانی که مقتدی، با نوری‌مالکی مخالفت کرد، ایران هر دو آنها را دعوت کرد تا با میانه‌داری مشکل آن دو حل شود. اما مقتدی پس از بازگشت به عراق کم‌کم از مدار خارج شد و طرفدارانش در میانه جنگ با داعش علیه دولت حیدر العبادی اعتراض و تجمع کردند. مقتدای جوان را هیچ‌کس قبل از سرنگونی صدام، نمی‌شناخت، اولین‌بار نام او در محاصره بیت آیت‌الله سیستانی شنیده شد. آن حادثه همه چیز را عیان کرد. روحانی‌ای که خود از نظام سنتی حوزه برخاسته بود، به همراه پیروانش از سنت عبور و علیه مرجع عالی‌قدر نجف خیزش کرد. او را به قدرت بسیج خیابانی می‌شناسند؛ نیرویی که بعدها از ورود به سیاست زنهار داده شد و این زنهار یک دهه ادامه داشت. حالا مقتدی بار دیگر به‌طور جدی به سیاست بازگشته است؛ با خط‌ومشی‌ای که باید دید آیا به سمت پختگی سیر دارد یا به سمت تندروی تمایل می‌کند.

از درگذشت میرزای‌شیرازی تا پایان حکومت قاجار

روحانی مشروطه‌خواه

عراق؛ سیداسماعیل صدر (١٢٢١ تا ١٢٩٨): «بر هر عاقلی ظاهر و هویداست که منشأ تمام خرابی‌ها و بلاهای وارده به ایران و رسیدن مملکت اسلامی به این حالت حالیه، فقط همان نفاق و شقاق و خصومات و اختلافات داخله است». این را سیداسماعیل صدر، جانشین میرزاحسن شیرازی، فرزند آیت‌الله‌العظمی سیدصدرالدین می‌گوید. زمانی که اولین گام‌های اصلاح با جنبش تنباکو در ایران برداشته شد، تا زمان پیروزی انقلاب مشروطه ایران در ١٤ مرداد ١٢٨٥، او از این حرکت حمایت می‌کند. حالا یک قرن از فوت سیداسماعیل، جانشین میرزاحسن شیرازی، می‌گذرد. او تحصیلات خود را در اصفهان، نجف و سامرا نزد آیات‌عظام شیخ محمدباقر نجفی، شیخ‌راضی نجفی، شیخ‌مهدی کاشف الغطا و میرزا محمدحسن شیرازی گذراند. میرزای نایینی و میرزامهدی اصفهانی از شاگردانش بودند. به‌موقع در سیاست دخالت می‌کرد؛ از حامیان آخوند خراسانی در جنبش مشروطه است. سیداسماعیل در دوره‌ای از همه به میرزای‌ شیرازی نزدیک‌تر، مشاور او و پس از استاد به جهت علمی بر همه مقدم بود.

به دنبال فوت آیت‌الله شیخ موسی آل‌شراره مرجع و رهبر وقت شیعیان لبنان، مردم آن سامان در سال ١٣٠٧ قمری از سیداسماعیل دعوت کردند تا جهت جانشینی او به جبل‌عامل هجرت کند. اما او نپذیرفت و ماندن در کنار میرزای‌ شیرازی را ترجیح داد. در محرم سال ١٣٠٨ قمری به اجبار به نجف بازگشت. یک سال بعد میرزای ‌شیرازی با ارسال نامه‌ای در شعبان ١٣٠٩ قمری، او را مکلف کرد به سامرا بازگردد. بازگشت سیداسماعیل به سامرا چند ماه پس از صدور حکم تاریخی تحریم تنباکو در اول جمادی‌الاول سال ١٣٠٩ قمری و در زمانی صورت گرفت که مبارزات میرزای ‌شیرازی با استعمار انگلیس به اوج رسیده بود. بعدها میرزا اداره حوزه درسی سامرا را به طور کامل به سه نفر از شاگردان برتر خود، یعنی سیداسماعیل صدر، سیدمحمد فشارکی اصفهانی و میرزامحمدتقی شیرازی واگذار کرد. بعد از وفات میرزا، امر مرجعیت و زعامت دینی به سیداسماعیل انتقال یافت. سیداسماعیل «اتحاد شیعه و سنی» را جهت مقابله با تهدیدات روزافزون استعمار ضرورتی اجتناب‌ناپذیر می‌دانست. او پس از دریافت تلگراف رئیس مجلس شورای ملی ایران درخصوص اولتیماتوم و تجاوز روسیه به ایران رهسپار نجف شد تا ابتدا آیات‌عظام آخوند خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی را با یکدیگر متفق و سپس روحانیت شیعه را در راه دفاع از تمامیت ارضی کشور متحد و بسیج کند. او در جلوگیری از بازگشت محمدعلی شاه قاجار به اریکه قدرت نیز که علیه مشروطه‌خواهان با روس‌ها هم‌پیمان شده بود، نقش مؤثری داشت.

حسن صدر (١٢٣٥- ١٣١٤): فرزند آیت‌الله سیدهادی صدر، نزد سیداسماعیل صدر پسرعمویش و میرزاحسن شیرازی تحصیل کرد. آثار ماندگار زیادی در علوم مختلف حوزوی دارد؛ کتاب‌هایی چون «سبیل الرشاد فی شرح النجاه العباد علی سبیل الاستدلال» در فقه، «اللوامع» در اصول فقه، «شرح وسائل الشیعه الی الاحکام الشریعه» در حدیث، و... را نوشته است. بعد از میرزای ‌شیرازی و سیداسماعیل صدر زنده و از مراجع تقلید شیعه عراقی بود. او اهل مداخله در سیاست نبود.
لبنان: خاندان صدر در این دوره در لبنان نماینده‌ای ندارد.

دفاع از گفت‌وگوی ادیان

اصفهان؛ حاج‌آقا نورالله نجفی (١٢٣٨ تا ١٣٠٦): فرزند آیت‌الله‌العظمی شیخ محمدباقر نجفی و سیده بانو زمزم‌بیگم موسوی‌عاملی است. مجتهد و شاگرد میرزا حسن شیرازی و آخوند خراسانی است. اشتغال اصلی‌اش در اصفهان تدریس فقه و اصول، ارشاد مردم و رسیدگی به مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه است. فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی‌اش بعدها فعالیت علمی او را به حاشیه می‌برد. عالمی روشنفکر، آزاداندیش و اصلاح‌طلب است و مخالف تکفیر و تفسیق. نورالله نجفی اهل گفت‌و‌گوست؛ مؤسس انجمن «صفاخانه» اصفهان در ١٣٢٠ قمری. او از اولین مراجع گفت‌وگوی بزرگان اسلام و مسیحیت بود. در ماجرای جنبش تنباکو در ١٣٠٩ قمری از برادرش و میرزاحسن شیرازی حمایت می‌کند و پرچم‌دار اصلی جنبش مشروطه در اصفهان است. با اقدام محمدعلی‌شاه در به توپ‌بستن مجلس مقابله کرد و قشون فدائیان اسلام را راه انداخت. دل‌زدگی او از روسیه و انگلستان دلیل حمایتش از آلمان و عثمانی‌ها در جنگ جهانی اول بود. بعدها از سیدحسن مدرس دفاع می‌کند.

بی‌طرفی در برابر مشروطه‌خواهان

آقانجفی؛ محمدتقی نجفی (١٢٢٥ تا ١٢٩٣): فرزند آیت‌الله‌العظمی شیخ محمدباقر نجفی، دروس اجتهاد را نزد آیات‌ عظام میرزاحسن شیرازی، شیخ مهدی کاشف‌الغطا و شیخ راضی‌نجفی گذراند. بعد از فوت پدر از عراق به محل تولد خود، اصفهان بازگشت. علیه استعمار، استبداد و انحراف دینی ایستاد و با ظل‌السلطان در حکومت اصفهان درگیر شد. اولین عالمی است که در اصفهان به مقابله با شاه و دولت برمی‌خیزد؛ زمانی که جنبش تنباکو با فتوای میرزای‌شیرازی، ناصرالدین شاه قاجار را به چالش می‌کشد، آقامجتهد در اصفهان از میرزای‌شیرازی، استادش حمایت می‌کند. او دخالت در سیاست را ادامه می‌دهد تا اینکه در سال ١٣١٦ قمری از تأسیس شرکت «اسلامیه» حمایت می‌کند تا وابستگی شهروند ایرانی به محصولات خارجی کمتر شود. در جریان جنبش مشروطیت اگرچه در دل با آزادی‌خواهان همراه نبود، اما در عمل موضع بی‌طرفی گرفت.

واعظ مشروطه‌خواه توده را سیاسی کرد

تهران و قم؛ جمال‌الدین واعظ‌اصفهانی (١٢٤١ تا ١٢٨٧): صدرالواعظین یا صدرالمحققین، پدر محمدعلی جمالزاده است؛ عالمی روشنفکر و خطیبی طراز اول و از رهبران اصلی جنبش مشروطه است. در همدان به دنیا آمد و بعد از درگذشت پدرش به تهران کوچ کرد. از شاگردان میرزا جهانگیرخان قشقایی بود. بعد از آمدن به اصفهان با محافل روشنفکری آنجا ارتباط برقرار کرد و بر فراز منبر از سیاست گفت و از آزادی. در روزنامه «حبل‌المتین» کلکته می‌نوشت و از همراهان اصلی آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی بود. واعظ‌ اصفهانی در منبر خود شاه و حکومت را دعا نمی‌کرد. در ١٤ شوال ١٣٢٣ قمری روی منبر از حکومت قانون گفت و حاکم تهران و شاه را نقد کرد؛ همین باعث شد امام‌جمعه شهر به او انتقاد کند و مجلسش را به تشنج بکشد. می‌گویند توده مردم به‌دلیل روشنگری‌های او بود که سیاسی شدند.

در مهاجرت کبیر علمای قم به تهران حضور داشت. استقبال مردم از او به اندازه‌ای بود که روزنامه «الجمال» را برای انتشار سخنانش راه انداختند. او با اختلاف روحانیون مشروطه‌خواه و طرفداران مشروطه مشروعه مورد غضب محمدعلی‌شاه قرار گرفت و برخی از روحانیون سنتی او را تکفیر کردند. در پی به توپ بسته‌شدن مجلس از سوی قوای روس در ١٣٢٦ قمری، تهران را به سمت نجف ترک کرد، اما در بروجرد به دست نیروهای حکومتی گرفتار شد و در ٤٦سالگی به شهادت رسید. از جرم‌های او مشارکت در نگارش کتابچه ضداستبدادی «رؤیای صادقه» بود. کتاب «لباس‌التقوی» از آثار اوست.

خاندان صدر در دوره رضاشاه و نیمه اول دوره محمدرضا شاه پهلوی

نظام جدید عراق تأسیس شد

عراق؛ سیدمحمد صدر (١٢٦٢ تا ١٣٣٥): فرزندآیت‌الله‌العظمی سیدحسن صدر، برادر سیدصدرالدین موسوی‌عاملی است. در کاظمین متولد شد، هوش سرشار سیاسی‌اش او را به عرصه سیاست کشاند و از رهبران برجسته قیام ١٩٢٠ عراق علیه استعمار بود. او در این راه خیلی صدمه دید و به کشورهای عربستان، سوریه و ایران تبعید شد. از مؤسسان نظام سیاسی جدید عراق پس از دوران قیمومیت انگلیس بر آن کشور بود. بیش از ١٤ سال رئیس مجلس اعیان عراق و مدتی نخست‌وزیر این کشور بود. تعدادی از بحران‌های سیاسی مهم روزگار خود را با سرپنجه عقل و درایت و اخلاقش حل‌و‌فصل کرد.

منشور وحدت اسلامی در لبنان نوشته شد

لبنان؛ سیدعبدالحسین شرف‌الدین (١٢٥٢ تا ١٣٣٦): فرزند بانو سیده‌زهرا صدر فرزند آیت‌الله سیدهادی صدر فرزند محمدعلی موسوی‌عاملی است. رهبر و مرجع تقلید شیعیان لبنان است، او دوران تحصیل خود را در نجف نزد آقارضا همدانی، آخوندخراسانی و سیداسماعیل صدر گذراند و از استادان خود اجازه اجتهاد دریافت کرد. در سال ١٣٢٢ قمری به لبنان رفت و با سکونت در این شهر با افکار اصلاحی خدمات اجتماعی خود را شروع کرد و شعائر شیعی را در جبل‌عامل شروع کرد. بعدها مسجد جامع صور را بنا نهد. مدرسه جعفریه را برای پسران و مدرسه الزهرا را برای دختران ساخت، جمعیت خیریه «البر و الاحسان» را بنیان نهاد تا خدمات اجتماعی را سروسامان جدی‌تری دهد. باشگاه امام‌ جعفر صادق را ساخت. او می‌گفت: «هدایت انتشار نخواهد یافت مگر از‌آنجایی‌که گمراهی انتشار یافته است».

هنگام ضرورت در سیاست دخالت می‌کرد. مبارز استعمار فرانسه در لبنان بود. بارها به خانه‌اش حمله شد و کتابخانه‌اش را به آتش کشیدند. حتی حکم اعدامش صادر شد. از سال ١٣٣٨ تا ١٣٣٩ قمری به مصر و فلسطین تبعید شد. به‌ گفته او «شیعه و سنی را سیاست از هم جدا کرده و باید سیاست آنها را مجددا با هم جمع کند». در آخرین روزهای زندگی با امام موسی صدر در لبنان دیداری داشت. او تحت‌ تأثیر اخلاق و اندیشه امام موسی صدر قرار گرفت و بارها در مجالس از مردم می‌خواست بعد از فوتش، امام موسی صدر را به لبنان بیاورند.

اصفهان؛ محمدرضا نجفی‌مسجدشاهی (١٢٤٩ تا ١٣٢١): از شاگردان آخوند خراسانی است. از علمای بزرگ اصفهان که محل تدریسش در مسجد «نو بازار» و مدرسه صدر بازار بود. در سخت‌ترین روزهای رضاشاهی اجازه نداد حوزه علمیه اصفهان تعطیل شود. به مدت یک سال در مدرسه علمیه فیضیه قم تدریس کرد.

فتوای فدائیان اسلام

تهران و قم؛ سیدصدرالدین صدر (١٢٦١ تا ١٣٣٢): پدر امام موسی صدر، فرزند آیت‌الله‌العظمی سیداسماعیل صدر، جانشین آیت‌الله‌العظمی شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی و رئیس حوزه علمیه قم بعد از ایشان است. او در سال ١٣١٤ بعد از پیام دردمندانه آیت‌الله‌العظمی حائری به دلیل فشارهای رضاشاه همراه آقا سیدمحمد آقازاده، تاجر معروف قمی و برادر وی آقای مصطفوی، به قم بازگشت و برای همیشه در شهر قم ماندگار شد. ادیبی عامل و شاعری تمام‌عیار که در نزد آیات عظام آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، آقارضا همدانی و میرزای‌نایینی تلمذ کرد. قهرمان مدیریت بحران بود. از فروپاشی حوزه علمیه در سال‌های رضاشاهی و جنگ جهانی دوم ممانعت کرد. در سال ١٣٢٣ حوزه نوپای قم را آیت‌الله‌العظمی بروجردی اداره کرد و با سپردن امور به بروجردی، سیدصدرالدین از عرصه ریاست حوزه کنار رفت. سبب هجرت آیت‌الله بروجردی به قم دعوت‌های مکرر از وی به‌ویژه از طرف امام‌ خمینی و شیخ‌مرتضی حائری بود؛ اما بعدها سیدصدرالدین با فشارهای زیادی از طرف ریاست حوزه روبه‌رو شد؛ ولی معتقد به رهبری واحد بود و او خود بارها این را تأکید کرده بود. سیدصدرالدین در سیاست به راه میانه معتقد بود؛ تلگراف‌های تبریکش در سال ١٣١٨ به رضاشاه، ولیعهد و ملکه فوزیه و روابطش با صاحب‌منصبان در این چارچوب طرح و دفاع می‌شود.
او از طرفی حامی نواب صفوی و فدائیان اسلام بود. محمدمهدی عبدخدایی در گفت‌وگویی با شماره ٣٦ مجله «شاهد یاران»، آبان‌ ١٣٨٧ ضارب دکتر حسین فاطمی می‌گوید: «او-مرحوم سیدعبدالحسین واحدی- پیشنهاد کرد که من فاطمی را با تیر بزنم. گفتم اجازه گرفته‌اید؟ گفت ما از آیت‌الله‌العظمی صدر اجازه‌هایمان را می‌گیریم». عبدخدایی ادامه می‌دهد: «بعد از اینکه من فاطمی را ترور کردم، پدرم-مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالحسین تبریزی- در نامه‌ای به آیت‌الله‌العظمی صدر نوشت: «شما که چنین فتواهایی به بچه‌های مردم می‌دهید، آیا به بچه‌های خودتان هم چنین فتواهایی می‌دهید». البته پدرم این کار را از روی علاقه پدری‌اش کرد..». این سخنان را بعدها بازماندگان و بستگان فدائیان اسلام تکرار کردند؛ اما این گفته را آیت‌الله سیدمرتضی مستجابی رد می‌کند: «این خلاف است. گوینده خلاف می‌گوید. می‌گوید پدرش نامه‌ای نوشته است. آخر این نامه کجاست؟ چرا خلاف می‌گویید؟». محسن کمالیان، ‌صدر‌پژوه، در کتاب «صدر دین» می‌نویسد من این نکته را با چهار نفر در میان گذاشتم؛ آیت‌الله سیدمرتضی مستجابی، سیدهادی خسروشاهی، سیدصادق طباطبایی و سیدکاظم صدر؛ اما هر چهار نفر این نکته را تکذیب کردند. می‌گویند آیت‌الله العظمی صدر از ابوالقاسم کاشانی حمایت می‌کند و اما فرزندش آقاسیدموسی به گرایش‌های مصدقی‌بودن شهره بود.
نیمه دوم محمدرضا پهلوی و دهه اول جمهوری اسلامی

حکومت‌داری در نگاه محمدباقر صدر

عراق؛ شهید سیدمحمدباقر صدر (١٣١٣ تا ١٣٥٩): فرزند آیت‌الله سیدحیدر صدر، از بزرگ‌ترین فقها و رهبران شیعه عراقی است. با پسرعمویش امام موسی صدر دروس خارج و اسفار را مباحثه می‌کرد. علمای زیادی شاگردش بودند محمدباقر حکیم، سیدکاظم حائری‌شیرازی، سیدنورالدین اشکوری، سیدمحمود هاشمی‌شاهرودی. او در کنار اشتغالات علمی و در سیاست فعال بود. از فقیهانی بود که مبنای فکری‌اش بر پایه حکومت اسلامی بود. او زمانی این اندیشه را در سر داشت که هنوز امام خمینی نهضت اسلامی را در ایران آغاز نکرده بود. نوع نگاهش به حکومت اسلامی با افزایش مطالعه و تجربه‌اش زیاد شد. ابتدا اعتقاد داشت که حکومت در زمان غیبت باید براساس «شورا» اداره شود.

بعد به نظریه «ولایت فقیه» روی آورد. در آخرین سال‌های زندگی از این نظریه عدول کرد و ترکیبی از شورا و ولایت فقیه را مطرح کرد. از همکاران فعال گروه «جماعه العلما» بود که در ١٩٦٠ از سوی آیت‌الله‌العظمی شیخ مرتضی آل‌یاسین و برخی علمای نجف علیه اقدامات چپ‌گرایانه عبدالکریم قاسم برپا شد. سرمقاله‌نویس و از نویسندگان فعال مجله «الاضواء الاسلامیه» ارگان این گروه بود. در سال ١٩٥٧ با برخی از علما و فعالان سیاسی عراق «حزب الدعوه الاسلامیه» را بنیان گذاشت. هدف این حزب ساماندهی تدریجی نهضت اسلامی شیعیان عراق علیه رژیم بعثی حاکم بر آن کشور و نهایتا تشکیل حکومت اسلامی بود. پنج سال در جایگاه رهبری حزب فعالیت کرد. بعدا به توصیه آیت‌الله‌العظمی سیدمحسن حکیم از حزب کنار کشید. حکیم‌ شأن او را فراتر از عضویت در یک حزب خوانده بود. بعدها خود نیز به این نتیجه رسید که دستگاه مرجعیت باید از حرکت حزبی جدا باشد. از فتاوای سیاسی معروف او تحریم عضویت در حزب بعث عراق بود. چندین بار به وسیله رژیم بعث بازداشت شده بود. از داعیان تقریب اسلامی بود.

از حرکت سیاسی اجتماعی امام موسی صدر در احیای هویت شیعیان لبنان حمایت و روش وی را در گفت‌وگو و دوستی با مسیحیان تأیید کرد. پس از فوت آیت‌الله‌العظمی سیدمحسن حکیم ابتدا مروج مرجعیت آیت‌الله العظمی سیدابوالقاسم خویی بود. با سرعت‌یافتن تحولات انقلاب اسلامی از امام خمینی حمایت کرد. او در اعلامیه‌ای حامی مطلق انقلاب ایران بود. شب پیروزی انقلاب در مسجد جوهری نجف به منبر رفت و مردم عراق را علیه بعث عراقی خواند. در آن دوره درباره قانون اساسی جمهوری اسلامی، اقتصاد جامعه اسلامی و منابع قدرت و حکومت نوشت. عده‌ای می‌خواستند محمدباقر صدر از عراق خارج شده و به ایران بیاید؛ امام خمینی و خودش معتقد بودند که خروج از عراق مصلحت نیست.

مدتی بعد منزل سیدمحمدباقر صدر حدود ٩ ماه محاصره و خروجش از منزل ممنوع شد. او در ٤٥ سالگی در بغداد از سوی مأموران صدام به شهادت رسید و مخفیانه در قبرستان وادی‌السلام نجف به خاک سپرده شد. سال‌ها بعد محل دفنش تغییر یافت و سرانجام بار دیگر در همان قبرستان وادی‌السلام جای گرفت. ٢٣ سال بعد از فوت او، حکومت بعث در همان روز نهم آوریل، روز تولد سیدمحمدباقر صدر، از سوی نیروهای ائتلاف سقوط کرد.

لبنان؛ امام موسی ‌صدر: معروف‌ترین چهره خاندان صدر، روحانی اهل سیاست و فعال اجتماعی که چندروز از شهریور ۱۳۵۷ می‌گذشت که خبر ربوده‌شدنش منتشر شد. این دومین سفر او به لیبی بود. اولین ملاقاتش با سرهنگ معمر قذافی به دعوایی ختم شد و این‌بار به معمایی فراموش‌نشدنی. دعوا بر سر کتاب سبزرنگی بود که قذافی منتشر کرده بود و «نهایتا وحی را انکار می‌کرد». این‌بار «هواری بومدین»، چهارمین رئیس‌جمهور الجزایر، اصرار داشت ملاقات امام‌موسی ‌صدر با قذافی می‌تواند برای حل مسئله لبنان و فلسطین مفید باشد. قرار بود در این سفر صادق طباطبایی و صادق قطب‌زاده او را همراهی کنند، اما امام‌موسی ‌صدر می‌خواست بیستم آگوست به لیبی سفر کند. روز سوم شهریور، امام‌موسی ‌صدر به‌همراه محمد یعقوب، از روحانیون خوش‌فکر لبنانی و عباس بدرالدین، روزنامه‌نگار و مدیر خبرگزاری لبنان، وارد لیبی می‌شوند و در فرودگاه، رئیس ‌دفتر ستاد سیاست خارجه از آنها استقبال می‌کند و برای اقامت، به هتل الشاطی می‌روند، اما این سفر متفاوت از دیگر سفرهای خارجی آقای صدر بود، «وی از روز اول هیچ ارتباطی با جهان خارج نداشت». این حوادث در تاریخ ۹ شهریور ۱۳۵۷ بود و هشت روز بعد میدان ژاله در ایران به خون نشست؛ و دو ردیف مسلسل، صف جلو راهپیمایان را بر زمین ریخت. ربوده‌شدن موسی ‌صدر، روحانی شیعه لبنانی، به معمایی با راه‌حل «ناممکن» تبدیل شده و تا به امروز پاسخ مشخصی نداشته؛ اگرچه در همه دوره‌های تاریخ انقلاب اسلامی سرنوشتش از مسائل مورد توجه بوده؛ هم در دولت موقت، هم در زمان ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای و هم در زمان ریاست‌جمهوری آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی یا در دوره دولت اصلاحات. این معمای تلخ برای خاندان صدر و هوادارانش بی‌جواب مانده است تا اینکه قذافی سقوط کرد و بخشی از راز معما را با خود به خاک برد، اما مهم‌ترین هدف موسی ‌صدر نزدیکی مذاهب به‌ همدیگر بود. امام موسی ‌صدر دستگاه معادلات سیاسی حاکم بر لبنان را با همه جزئیات و ظرایف آن به‌طور کامل درک کرده بود. صدر بازیگران منطقه‌ای و جهانی مؤثر در حیات اجتماعی- سیاسی لبنان را کاملا می‌شناخت.
اصفهان؛ سیدحسین خادمی (١٢٨٠ تا ١٣٦٣): از بزرگ‌ترین فقهای اصولی شهر اصفهان، رئیس حوزه علمیه این شهر و امام‌جماعت اصفهان بود. نزد میرزای‌نائینی، آقا ضیا عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی تلمذ کرده و شاگردانی چون ابراهیم ‌امینی، مرتضی مقتدایی و حسن دیباجی دارد. تا آخر عمر از انتشار رساله عملیه خودداری کرد. اهل مداخله در سیاست بود و علیه رژیم پهلوی مبارزه می‌کرد. اصفهان تحت رهبری خادمی و طاهری اولین شهری بود که حکومت نظامی در آن برپا شد. همواره در سیاست میانه اعتدال را رعایت می‌کرد. در اولین سال‌های پس از انقلاب صریحا با پاره‌ای از تندروی‌ها به مخالفت برخاست. در ٨٣ سالگی در اصفهان درگذشت و در حرم امام رضا دفن شد. یکی از مهم‌ترین خصوصیات سیدحسین خادمی، حضور فعال او در عرصه سیاست بود. او اوایل انقلاب با برخی از طرفداران آیت‌الله طاهری و آیت‌الله منتظری اختلاف داشت. پرهیز و بلکه گریز پیوسته او از تصدی مسئولیت مرجعیت دینی، یکی دیگر از خصوصیات مهم شخصیتی وی بود.
تهران و قم؛ رضا صدر (١٣٠٠ تا ١٣٧٣): فرزند آیت‌الله‌العظمی سیدصدرالدین صدر، از جامع‌ترین فقهای اصولی و مدرس حوزه علمیه قم است. او در مشهد به دنیا آمد. دروس اجتهادی را نزد پدر خود و آیات عظام سیدمحمد بهجت و سیدمحمد داماد فراگرفت. فلسفه و عرفان را نزد امام خمینی خواند و شاگردان بی‌شماری داشت. هنگام ضرورت در سیاست دخالت می‌کرد. او نگاه اسلام به جامعه و مردم را نگاهی اخلاقی و رحمانی می‌خواند. برادر بزرگ امام موسی ‌صدر در شب پنجم تیر سال ١٣٤٦ ش راهی تهران شد و برای مدت ١٠ سال در این شهر رحل اقامت افکند.

سیدرضا از بدو ورود به تهران مسئولیت اقامه نماز جماعت را در مسجد امام حسین(ع) برعهده گرفت. سیدرضا هرگز در هیچ‌یک از مقاطع زندگی با هیچ‌کدام از نهادهای «قدرت» و «حکومت» همکاری نکرد، اما درعین‌حال همواره از مخالفان جدایی دین از سیاست و در مواقع ضرورت حتی خود از فعالان عرصه‌های مبارزه بود. او در دوران مبارزات نهضت ملی نفت از حامیان آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی و دکتر محمد مصدق بود، اگرچه هرگز به ملیون گرایش پیدا نکرد. در دیدار پاییز سال ١٣٣٢ خود با آقایان سیدعبدالحسین واحدی و عبدخدایی، ضمن تشویق کاندیداتوری نواب‌صفوی در انتخابات مجلس هجدهم از قم تأکید کرد: «تمام اطراف قم مقلدین پدر من هستند؛ من اطراف قم را حاضر می‌کنم که رأی بدهند». وقتی آیت‌الله‌العظمی سیدصادق روحانی، هم‌زمان با اولین سفر عبدالسلام جلود، نخست‌وزیر وقت لیبی، به تهران، ایده بازداشت و معاوضه او با امام صدر را به مسئولان ارشد وقت کشور پیشنهاد کرد، سیدرضا خواست تا جزئیات روند پیگیری را به خود مسئولان واگذارد؛ اگرچه خیلی از این پیگیری‌ها راضی نبود.


دهه دوم جمهوری اسلامی ایران تا امروز:


لبنان؛ رباب صدر (١٣٢٣-): فرزند آیت‌الله‌العظمی سیدصدرالدین موسوی‌عاملی است و فعال‌ترین زن معاصر شیعه در عرصه اجتماع. در قم به دنیا آمد و زمستان سال ١٣٤٠ همراه خواهر بزرگ‌تر خود، سیده‌فاطمه صدر، به لبنان رفت و بنا بر تقاضای برادرش امام‌موسی ‌صدر، نزد او ماند. با استقرار در لبنان، مسئولیت امور بانوان در جمعیت خیریه «البر و الاحسان» از سوی برادر به او واگذار شد. «ابتدا بیت‌الفتاه» را زیر نظر برادر در شهر صور برپا کرد و با راه‌اندازی بخش‌های خیاطی و قالی‌بافی، بانوان جویای کار را پس از آموزش به شرایط خودکفایی اقتصادی رساند. بعدها نهادهای دیگری مانند خیریه «الزهرا»، مدرسه عالی پرستاری و مؤسسه فرهنگی «مدینه الزهرا» را در بیروت با کمک امام صدر برپا کرد.

بعد از ربوده‌شدن امام صدر در سال ١٣٥٧ و ویرانی لبنان بر اثر تجاوزات اسرائیل در دهه ٦٠، نهادهای تأسیس‌شده را در چارچوبی رسمی با نام «جمعیت مؤسسات امام‌موسی ‌صدر» بازسازی و سازماندهی مجدد کرد و مدیریت عالیه آن را بر عهده گرفت. او در سال ١٩٩٣ نشان ملی «ارز» را از رئیس‌جمهور وقت لبنان دریافت کرد و در سال ٢٠٠٠ نیز کوفی عنان، دبیر وقت سازمان ملل، تقدیرنامه‌ای به او داد.

عراق؛ شهید سیدمحمد صدر (١٣٢٢ تا ١٣٧٧): فرزند آیت‌الله سیدمحمدصادق صدر است. دروس اجتهادی خود را عمدتا نزد آیات عظام سیدمحسن حکیم، امام خمینی، سیدابوالقاسم خویی و شهید سیدمحمدباقر صدر گذراند. اهل دخالت در مسائل اجتماعی و سیاسی بود. در تفکر و روحیه انقلابی از امام خمینی‌(ره) تأثیر گرفته بود. آرزویش تشکیل حکومت اسلامی در عراق بود. اتحاد اسلامی میان شیعه و اهل سنت را از مهم‌ترین واجبات روزگار می‌دانست. تقیه و سازش با بی‌عدالتی را به بهانه مصلحت جایز نمی‌دانست.

بعد از درگذشت آیت‌الله‌‌العظمی خویی در سال ١٩٩٢، حکومت صدام او را مرجع رسمی شیعیان عراق خواند و اداره حوزه علمیه نجف را به او سپرد. او به‌صراحت فتوا داده است: «دعا برای هیچ بشری غیر از معصوم در نماز جایر نیست». در ٥٥سالگی همراه دو فرزندش، سیدمصطفی و سیدمؤمل، در عملیاتی تروریستی در نجف به دست عوامل صدام به شهادت رسید و در همان شهر به خاک سپرده شد. پس از سیدمحمدباقر صدر، به «شهید صدر ثانی» شهرت یافت.

سیدحسین صدر: از مراجع تقلید امروز کاظمین است که نزد پدر و عمویش، سیدمحمدباقر صدر و سیدابوالقاسم خویی، تلمذ کرده است. به اقتضای شرایط و موقعیت خانوادگی از همان ابتدا در سیاست دخالت می‌کرد. بارها در دوران بعث به زندان افتاده است و سه بار تا پای اعدام می‌رود. سال‌هاست به‌جای پدر، ظهرها در مسجد الهاشمی کاظمین و غروب در صحن حرم امام کاظم(ع) اقامه جماعت می‌کند. نقش مهمی در فرهنگ اصیل شیعه دارد و در این راه، مؤسسه «گفت‌وگوی انسانی» را راه انداخته است. نگاهش به اسلام، انسانی، رحمانی و مبتنی بر اعتدال و میانه‌روی است. به ضرورت حسن رفتار با اقلیت‌ها تأکید دارد و ارتداد را جایز نمی‌داند. در افکار اصلاحی خود از امام‌موسی ‌صدر تأثیر پذیرفته است. شبکه ماهواره‌ای «الاسلام» را راه انداخته تا نگاه مترقی خود را در دنیا منتشر کند.
ایران، اصفهان؛ مرتضی مستجابی(١٣٠٢): فرزند علامه سیداسدالله مستجاب‌الدعواتی، فرزند حجت‌الاسلام سیدمحمدمهدی صدرعاملی است؛ از علمای فاضل و مبارز اصفهان که در روزگار حاضر بزرگ خاندان صدر در ایران، عراق و لبنان است. تحصیلات اجتهادی خود را نزد ایات عظام میرزا‌عبدالهادی شیرازی، شیخ‌حسن حلی، سیدابوالقاسم خویی و سیدمحمدتقی خوانساری خواند. از ابتدای جوانی وارد دنیای سیاست شد. از یاران نزدیک سیدمجتبی نواب‌صفوی و رهبران فدائیان اسلام بود. از پهلوانان ورزش باستانی بود و امروز از پیش‌کسوتان این رشته است. مدت‌ها مدرسه علمیه صدر تهران را اداره می‌کرد. از یاران امام‌موسی‌ صدر است.
مجتبی بهشتی‌اصفهانی (١٣١٠-): فرزند میرزا محمدعلی شریف و بانو فاطمه‌سادات خادمی از نوادگان سیدصدرالدین موسوی‌عاملی و از مدرسین برجسته دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه اصفهان که دروس اجتهاد را نزد آیات عظام سیدمحمود هاشمی‌شاهرودی و سیدمحسن حکیم و سیدابوالقاسم خویی گذرانده است. او در سال ١٣٥٠ با افزایش فشار حکومت بعث عراق، با دعوت آیت‌الله‌العظمی حسین خادمی به اصفهان آمد و تا امروز در این شهر زندگی می‌کند.

تهران و قم؛ سیدصادق طباطبایی: پیکر مرحوم صادق طباطبایی روز پنجشنبه، هفتم‌ اسفند ١٣٩٤، از حسینیه جماران تشییع و سپس برای تدفین به حرم‌مطهر حضرت‌ امام ‌خمینی(ره) منتقل و در کنار مادرش به خاک سپرده شد. صادق طباطبایی دوم ‌اسفند به‌ دلیل بیماری سرطان، در آلمان درگذشت و پیکرش وارد تهران شد. همراه پرواز انقلاب، روز ۱۲ بهمن در فرودگاه مهرآباد بر زمین نشست و در کنار مسافران اصلی آن، امام خمینی، سیداحمد خمینی، ابراهیم یزدی، صادق قطب‌زاده، ابوالحسن بنی‌صدر، حسن حبیبی، جلال‌الدین فارسی، مصطفی چمران و... ؛ چندنفری که بعدها در صف نامزد اولین رئیس‌جمهوری ایران قرار گرفتند؛ اگرچه بعضی از این مسافران، در آینده سیاسی خود بی‌شباهت به یکدیگر بودند و تا حد زیادی از هم دور.در اولین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری، او یکی از ۹۶ نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری بود که ۵۰ ‌هزار رأی در صندوق داشت؛ آرایی که شاید مردم عادی به‌ دلیل ظاهر متفاوت صادق، سهمی هرچند نامشخص در آن داشتند.
طباطبایی بعد از مشخص‌شدن نتایج آرای اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران و غروب دولت موقت، مسیر دیگری را در سیاست پیش می‌گیرد؛ او از سپهر سیاسی ایران تا زمان جنگ ایران و عراق دور می‌شود و فعالیت سیاسی و اجرائی را کنار می‌گذارد. دیگر کمتر کسی از او خبری داشت تا آنکه در گرماگرم جنگ ایران و عراق، بار دیگر نام طباطبایی بر سر زبان‌ها افتاد. او در این مقطع در آلمان زندگی می‌کرد و چند بار به‌ دلیل مشکلات ایران، به درخواست دولت برای ایران اسلحه و ماسک‌های ضدشیمیایی تهیه کرده بود. ولی در یک مورد خرید سلاح، حرف‌وحدیث‌های بسیاری درباره تعداد سلاح‌ها منتشر شد که مایه ناراحتی و دلخوری صادق طباطبایی شد. او بعد از انتشار اسناد فوق‌محرمانه از این اتهام تبرئه شد؛ اما این اتفاق چنان کام او را تلخ کرده بود که تا سال‌ها- سال ۸۸ -  علاقه‌ای به سخن‌گفتن دراین‌باره نداشت.
سکوت طباطبایی طولانی بود و کمتر در فضای سیاسی دیده می‌شد. اگر حرفی هم می‌زد، بیشتر درباره امام‌موسی ‌صدر و امام‌ خمینی و انقلاب بود. صادق طباطبایی در تمام این سال‌ها سکوت کرد تا آنکه در سال ۸۸ تلویحا از محسن رضایی حمایت کرد و در نهایت دبیر مجمع تشخیص‌ مصلحت‌ نظام در حکمی، عضو بیت امام را به‌عنوان رئیس ستاد ایرانیان خارج از کشور و عضو شورای برنامه‌ریزی راهبردی خود منصوب کرد.
طباطبایی از عمر سیاسی خود ناگفته‌های زیادی داشت.  اما هنوز کسی نمی‌داند آیا «صادق طباطبایی»، یکی از اعضای تأثیرگذار خاندان صدر، پیش از فوت، فرصت این را داشته که ابهامات را برطرف و دو جلد بعدی کتابش را آماده چاپ کند یا نه. حالا خاندان صدر به عراق چشم دوخته‌اند، به ایران و لبنان. هنوز هم زمین سیاست، فرهنگ و ادب برای خاندان صدر لم‌یزرع نیست و آسمان آنها پرستاره است؛ اگرچه در جایی مقتدی و حسین صدر باشد و در جایی دیگر، ربابه صدر و در ایران نوادگانی از خاندان صدر مانند سیدمحمد صدر در مجمع تشخیص مصلحت نظام که آن خاندان با عنوان‌هایی چون صدر، صدرعاملی، بهشتی، خادمی و مستجاب‌الدعوه شهره هستند.» (منبع)
نظرات 1 + ارسال نظر
فتخ اله 26 خرداد 1397 ساعت 14:36

عالی استفاده کردم

سلام جناب دهقان
ممنونم. نشان علاقۀ وافر شما به مباحث است.
از داشتن رفیقی چون شما خرسندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد