فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

درباره‌ی علامه حسن‌زاده آملی

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: به نام خدا. با سلام و احترام به خوانندگان. چندی پیش عزیزی استاد، یعنی جناب حجت‌الاسلام شاکر در تالار نغمه، مخاطبان را به دیدنِ برنامه‌ای زنده درباره‌ی علامه حسن‌زاده دعوت داده بود. من هم به خاطر عُلقه و اعتقاداتی که به آن علامه‌ی آملی دارم، تنظیم کرده بودم خودم را در ساعت قرار، پای برنامه که شبکه‌ی قرآن آن را به آنتن می‌بُرد، حاضر نمایم تا صحبت فرزندش حجت‌الاسلام عبدالله حسن‌زاده را بشنوم و ببینم که چه تازه‌هایی بر من خواهد افزود. دیدم و شنیدم. اخلاقم در دیرباز این بوده و مانده که اگر برنامه‌ای یا فیلمی را حاوی تفکر و اندیشه‌ بدانم همزمان یادداشت‌برداری کنم. پس شمّه‌ای می‌گویم از برداشت‌هایم:

 

روستای ایرا زادگاه علامه آیت‌الله حسن‌زاده آملی

روبروی جنوب قله‌ی دماوند مابین دره‌ی هراز

 

شعَف فرایم گرفته بود که فرزندش چقدر مسلط است و چه تازه‌ها هم می‌گوید و چه صدای همسان پدر دارد و چه چهره‌ای بسان ایشان زیبا و باجذَبه. همان‌دَم، از قول پدر فرمود برخی از دانش‌ها از جنس نور است، نه از حروف ظاهری الفبا. مانند نورِ علم کربلایی کاظم ساروقی اراکی. بی‌سواد؛ ولی حافظ کامل قرآن.

 

افتخار علامه به این بوده که گرچه از خاندانی روحانی برنخاسته، اما از مادری عفیف و پدری اهل یقین به دامن جهان رخ نموده و نگین حوزه‌ی علمیه‌ی آمل و تهران و قم شده و مرادی معنوی برای ایران.

 

گاه پیش علامه شعرانی در تهران فقط دو به دو درس می‌خوانده یعنی او بود و او. کمتر کسی رغبت می‌کرده از معدن علم و ذخایر دانش علامه شعرانی بیاموزد و از شمع وجودش نور برگیرد، ولی حسن حسن‌زاده نمونه‌ای در جُستن بود و آموختن.

 

به صورت دوری (منزل به منزل) پیش علامه طباطبایی درس‌های مخصوص می‌آموخته. و علامه سفارش کرده بود به شاگردان آن لجنه، که ریاضیات و هیئت و نجوم را نزذ حسن‌زاده بیاموزند و آیت‌الله عبدالله جوادی آملی از نخستین کسان بود که به امر علامه، پیش حسن‌زاده این دروس را آموخته.

 

حسن‌زاده خود را روزبه‌روز به حساب می‌کشید و در دفتری نمره می‌داد مثلاً در عبادت نمره‌اش چند شد؟ در برخورد با مردم چند؟ در انفاق چند؟ و در ... چند؟

 

از بزرگان و از خودتعلیمی‌هایش آموخته که جدا از درس، سیر و سلوک باید داشت. از القاب و عناوین پرهیز باید نمود. خودسازی، بالاترین مأموریت در محضر قرآن است.

 

به ادب ایران هم توجه داشت با آن‌که انبوهی از آثار عرفان و فلسفه نگاشت. دو قسمت ترجمه‌نشده‌ی کلیله و دمنه را که «نصرالله منشی» برگردان نکرده بود، علامه از همان زبان به سبک روان به فارسی برگرداند.

 

تأکید علامه حسن‌زاده همیشه بر این بوده که در هر امری باید به اهلش مراجعه داشت. حتی امروزه در امر ویروس مرموز، به متخصصان وزارت بهداشت و رعایتِ فاصله و نصب ماسک.

 

بر فتوحات معنوی انسان بسیار سفارش می‌کنند و این که انسان با فتح معنوی، ظفرمند می‌شود.

 

درین برنامه فرزندش برای اولین بار یک خاطره‌ی نابی را هم هدیه کرده بود: خلاصه‌اش این است. اگر نقص است از برداشت من است: روزی آقای حسن‌زاده به زادگاهش «ایرا»ی لاریجان می‌رفت. دید دو مَلّاک بر سرِ زمینی با هم نزاع می‌کنند. هر یک با سند و مدرک مدعی‌ است زمین از آنِ اوست. علامه را در راه دیدند. نزدش آمدند. قضیه را شرح، و قول دادند هرچه علامه بفرمایند، بپذیرند. حسن‌زاده بر کف آن زمین نشست. سر را روی خاک گذاشت. گوش را به خاک سپرد. سپس به آن دو مرد روستا گفت: زمین می‌گوید من مال هیچ‌کدامتان نیستم، بلکه شما دو تا از آنِ من هستید و روزی به من باز می‌گردید. غائله ختم به خیر شد و به سفارش علامه بر آن زمین با رضایت آن دو مرد، مسجد ساخته شد.

 

نکته: اگر مجری، اظهار فضل! نمی‌کرد، بیشتر و بیشتر از عبدالله حسن‌زاده می‌شنیدیم. حیف که مجری چنان می‌نُمود! و وسط سخن می‌پرید؛ چه هم بی‌جا و سبُک.

 

سه خاطره‌ی من: ۱. روزی گویی سال ۶۳ از صفائیه، پشت سر علامه حسن‌زاده تعقیبش کردم تا لذت ببرم و از حرکات و سکناتش بیاموزم. آرام و باوقار دست بر عبایش که مقداری جمع کرده بود، از برِ عابر پیاده قدم‌زنان، بی‌تکلف رفت و رفت و رفت تا پاساژ قدس. دیدم از فروشنده، روان‌نویس خرید. سپس هوناً به سمت حرم ادامه‌ی مسیر دادند: وَ عِبادُ الرَّحمَٰنِ الَّذینَ یَمشُونَ عَلَى الأَرْضِ هَوْنًا. (آیه‌ی ۶۳ فرقان)  ۲. روزی دیگر در دهه‌ی هفتاد هم عید غدیر به منزلش رفته بودم. جالب این بود هرگز به هیچ کس اجازه‌ی دست‌بوسی نمی‌داد. دستش را می‌کشید. البته من اهل دست‌بوسی نیستم. بگذرم. ۳. در دوره‌ی کوتاه طلبگی‌ام با فرزند کوچک‌تر علامه حسن‌زاده هم‌مدرسه، هم‌درس و هم‌مباحثه بودم که هر دوی‌مان حوزه را ادامه ندادیم. من از روی فقر و تنگدستی هولناک، او را نمی‌دانم چرا.


قلم دامنه دوم