۱۷ ، ۷ ، ۱۴۰۳ :نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
واقعگرایی متضاد پندارگرایی است. اول مبنایم را اعلام کنم: اسرائیل را نه فقط به رسمیت نمیشناسم، بلکه به پایان یافتن این مؤسسهی تفرقهگر و فاسد خاورمیانه آرمان دارم. اما این که چگونه میشود چنین نظام (=بخوان: پادگان آمریکا با ارتش فوق مجهز بیرحم) را پایان داد، استراتژی مختلف لازم دارد. نمیشود ملتهای غیرنظامی منطقه را پای کشتار و آوارگی و بیسرپناهی به میدان نبرد گذاشت. منطقه پر از سکنه و مزرعه و انسان و زن و فرزند است، بنابراین از راه جنگ اینچنینی نمیشود رژیمی آنچنانی را نابود که هیچ، حتی به عقب راند.
حتی تمام کشورهای منطقه + ایران به جنگ اسرائیل بپاخیزند، نمیشود آیندهی قطعیِ آن جنگِ همهجانبه را حدس زد. دلیلم این است: از آن سو آمریکا و ائتلافی که یقیناً ایجاد میکنند، دو سوی جنگ را پرزور میکند. حتی ممکن است موازنهی تخریب به وجود آید. یعنی طرفین جنگ بدون پیروزی و فائقآمدن، فقط محیط و جمعیت و اقتصاد و طبیعت همدیگر را تخریب کنند.
اگر این کلمات -که زیر ردیف میکنم- در ایران واقعیت دارد (من اعتراف کنم علم ندارم که رد کنم) ممکن است ذهن مردم تحریک شود پس چرا در منطقه همه دنبال آتشبس هستند حتی ایران. و یا این که پس چرا ایران حرف خود را پیاده نمیکند؟ در زیر عبارات را میآورم:
در فضای تبلیغاتی و رجَزخوانی نظامی و حتی تبیینهای ایدیولوژیکی ایران (که هر سه مورد جزوی از اصول جنگ است، طبیعی هم هست) از زمان جنگ اسرائیل در غزه و اینک که سراغ لبنان رفته، این عبارات تولید شده است:
جواب نظامی ویرانگر میدهیم.
ویران میکنیم.
شخم میزنیم.
با خاک یکسان میکنیم.
اسرائیل را از زمین محو میکنیم.
پاسخ پشیمانکننده میدهیم.
تل آویو را تلی از خاک میکنیم.
و ... .
وقتی مردم میبینند این جملات وجود یعنی این توان وجود دارد، لذا از خود میپرسند پس چرا طی یک سال هیچ کس حتی ایران، جلوِ اسرائیل را در غزه نتوانست بگیرد که حالا بعد از زمینسوخته کردن غزه، سراغ لبنان هم رفت و بدتر از غزه در لبنان همچنان میکُشد و ویران و آواره و کشتار میکند و در شروع کار با هدف رعب و اختلال در جنگ، رهبر جنبش حزبالله و چهرههای دایرهی اول جنبش را ترور کرد.
وقتی از راه جنگ نمیشود به پایان دادن این پادگان مسلح آمریکا رسید، چرا باید برای مبارزه با اسرائیل راههای دیگر را جایگزین نکرد.
چین همهی گروههای فلسطینی را جمع کرده بود به توافق رسیده بود. ایران میتواند با تمام گروههای فلسطینی بنشیند تا به یک استراتژی واحد کمهزینه برسند. فعلاً اوضاع از چنگ همه در رفت.
نظامها یا از راه اصلاحات دگرگون میشوند یا از راه انقلابات فراگیر کوتاهمدت. هر راه دیگر هرچند مشروعیت سیاسی حتی دینی هم داشته باشد، تابع مصلحت و اقتضائات عقلانیت است. وقتی ۱۵ خرداد ۴۲ قیام شد، شاه سرکوب خونین کرد. تا ۱۵ سال بعد یعنی سال ۵۶ و ۵۷ روش مبارزه با شاه عوض شد و هرگز فرمان قیام مسلحانه هم صادر نشد، تا این که انقلاب فراگیر مردمی با نقش همهی افکار سیاسی شکل گرفت، شاه متواری شد طوری که آمریکا هم به او پناه نداد.
قصد اصلی اسرائیل همواره این بود، از طریق یک بهانهی درون سرزمینهای اشغالی و سرکوب مبارزین فلسطین، چه در کرانه چه در باریکه، در اصل با کشورهای منطقه از درِ ارتش و نیروی هوایی بسیار مجهز و پرتعدادش (بالای ۳۵۰ جنگدهی آماده و مسلح دارد) وارد شود و توان بازدارندگی و پیشدستانهی آنان را مضمحل یا مختل کند. برای اسرائیل هر بار سرکوب مردم در داخل، فرصت ضربهزدن به توان نظامی منطقه محسوب میشود. چه ترور، چه بمب سر مردم. بگذرم. عقل، کنار شرع ایستاده است و شرع هم، جوار عقل پیش میرود.
به قلم دامنه:
به نام خدا. سلام. دیروز وقتی این عکس بالا را دیدم به شگفت آمدم. علت؟ گیریم که غرب به حکم قریحه و غریزه بر جُنبندگان ترحُّم میورزد و مثلاً این گاوها را در آستانهی سررسیدن فصل سرما، از اوج قلهی آلپ سوئیس برای رسیدن به دامنهی قله و یا جلگه با هلیکوپتر کمک میکند تا در آینده در برف و بوران کوهستان گرفتار نگردند. اما پس چرا روی دیگر غرب نسبت به آدمیزادگان کاملاً متفاوت و متناقض است؟ لازم نیست یک قرن اخیر را بگردیم، همین افغانستان امروز شاهدمثالِ روشنیست بر رفتار متناقض غرب. ۴۴ کشور غرب و غیرغرب پشت آمریکا بهصف شدند تا مردم افغان را از هر جنس و شغل و نژاد، طی ۲۰ سال در کوی و برزن و مسجد و مدرسه و خانه و بازار و مزرعه به فجیعترین وجه بکشند که مثلاً افغانها را به تمدن غرب گسیل دارند. یعنی غربیسازی یک کشور شرقی با توسل به مدرنترین جنگافزارهایی که تازه از زرّادخانهها بیرون آمده و باید روی مردم بدبخت و فقیر آزمایش شود. جنایت ازین هم آشکارتر!
غرب اگر برای دلسوزی بر گاوها و گلههای آلپ و آند از ملل ستمدیده آفرین میخواهد، خُب؛ آفرین! اما به اینهمه جنایات و آدمکشیهای شما چه بگوید؟! فعلاً زور و زر و تزویر شما بر ملل میچربد اما روزگار به همین روال نمیچرخد: «وَ تِلکَ الأَیامُ نُداولُهَا بَینَ النَّاس...» هم داریم. «این روزگار را با (اختلاف احوال) میان خلایق میگردانیم» آیهی ۱۴۰ آل عمران. منبع آیه . فریاد حقوق بشر غرب، ادایی بیش نیست، از کمک به گاو صرف نظر.
حوزۀ عمومی
توضیح دامنه: فیلسوف آلمانی یورگن هابرماس _شاگرد و دستیار تئودور آدورنو_ یکی از اعضای برجسته نسل دوم مکتب فرانکفورت، و استاد فلسفه در دانشگاه گوته فرانکفورت، اخیراً دربارۀ مسائل روز جامعه و جهان گفت و گویی انجام داده است. او گفته: «ترامپ در حال پایین بردن سطح سیاسی- فرهنگی آمریکاست.» دامنه به دلیل اهمیت سخنان این فیلسوف مخالفِ نظام سرمایه داری، ترجمۀ این گفت و گو را به خوانندگان دامنه ارائه می شود:
متن این گفتوگو
*بحثهای فراوانی درباره «زوال روشنفکری متعهد» وجود دارد. اما قبول دارید که این موضوعات به ندرت از سپهر روشنفکری فراتر میرود؟
بر اساس الگوی فرانسوی، از زولا تا سارتر و بوردیو، «حوزه عمومی» برای روشنفکری بسیار مهم است؛ هرچند ساختار شکننده آن متحمل فرایند شتابنده زوال خواهد بود. امروزه پرسش نوستالژیک «روشنفکران کجا رفتهاند؟» اهمیت خود را از دست داده است. اگر شما خوانندهای ندارید که افکارتان برای او نوشته شود، نمیتوانید «روشنفکر متعهد» هم داشته باشید.
هابرماس که دهۀ70 (دورۀ دولت خاتمی) به ایران هم آمد
*آیا اینترنت «سپهر عمومی» را (که رسانههای سنتی را پشتیبانی میکند) تقلیل داده است؟ و این امر، به نوبه خود، بر نقش اندیشمندان و فیلسوفان در جامعه تاثیر منفی گذاشته است؟
بله. بنابر نظر هاینریش هاینه، «پیکره روشنفکر» با پیکربندی کلاسیک سپهر عمومی آزاد بدست میآید؛ هرچند این امر، به مفروضات غیرمحتمل فرهنگی و اجتماعی وابسته است همچون وجود «ژورنالیسم هوشیار» که در آن روزنامههای مرجع و رسانههای گروهی قادر به هدایت توجه اکثریت به موضوعاتی هستند که با شکلگیری عقاید سیاسی ارتباط دارند؛ و نیز وجود «اجتماع مطالعهگری» که به سیاست علاقهمند است، تحصیلکرده است، به فرایند مناقشهآمیز تشکیل عقاید خو گرفته، و برای مطالعه مطبوعات باکیفیت و مستقل، زمان صرف میکند.
امروزه این زیرساختها دیگر دستنخورده نیست؛ البته تا جایی که میدانم این وضعیت، هنوز در کشورهایی مانند اسپانیا، فرانسه و آلمان وجود دارد. اما حتی در چنین کشورهایی هم، اثر متلاشیکننده اینترنت نقش رسانههای سنتی را بویژه برای نسلهای جوانتر تغییر داده است. حتی پیش از آنکه گرایشهای مرکزگریز و خُرد در رسانههای جدید پدیدار شوند، «تجاریسازی توجه عمومی» باعث به جریان انداختن فروپاشی سپهر عمومی شده بود. مثال آن، ایالات متحده و استفاده منحصر به فرد آن از شبکههای تلویزیونی خصوصی است.
اکنون ابزار تازه ارتباطات، الگوی بسیار موذیانهتری از تجاریسازی دارد که هدف آن به روشنی «هدایت توجه مصرفکننده» نیست، بلکه بهرهبرداری اقتصادی از مشخصات خصوصی کاربر است. آنان اطلاعات شخصی مشتریان را بدون اطلاعشان میدزدند تا آنان را، حتی با مقاصد سیاسی، مانند رسوایی اخیر فیسبوک، موثرتر مدیریت کنند.
بقیه در ادامه
«رابطه و موضع گیری سید احمد خمینی فرزند امام خمینی و مؤثرترین فرد در تصمیمات وی، با برخی رجال کشور و از جمله آیت الله منتظری دارای فراز و فرودهایی است که شرح آن یک کتاب میشود. سید احمد پس از انقلاب و در سال ۵۸ طی نامهای با لحن خاص از آقای منتظری گله میکند که چرا مردم شعار امید امت امام برای وی سر میدهند؟ چرا او دفتر دارد و چرا خطبههای نماز جمعه ایشان از تلویزیون با خلاصه و شرح آن پخش میشود؟ اما در سال ۶۱ از رهبری آینده آقای منتظری دفاع میکند!
پس از آن و در ادامه، آنچه که از گزارش آیت الله منتظری و برخی از اطرافیان ایشان بر میآید سید احمد با این تحلیل که میتوان پس از درگذشت آیت الله خمینی با کوچ به بیت آیت الله منتظری، منتظری را قالبی دیگر از همان سیاستها و مدیریت گذشته تلقی کرد، به دنبال آنچه که وی تصفیه بیت آقای منتظری از نفوذیها مینامید، رفت.
آقای منتظری میگوید: «اینها با این سرو صداها و جوسازیها میخواستند افرادی را در بیت من بگذارند و به وسیله آنها مرا کنترل کنند. اینها برای بعد از امام به دنبال “ولایت بر فقیه”بودند نه به دنبال “ولایت فقیه”».
آقای منتظری در برابر این سناریو، با توجه به شخصیت مستقلش چه کرد و چه واکنشهایی در پی داشت؟ در این مختصر نمیگنجد و انجام آن به برکناری یا استعفا (که نمیتوان هر دو را تحلیل واقعی کرد) انجامید. آیت الله منتظری بنابر شواهدی که مطرح میکند سید احمد خمینی را به عنوان عامل اصلی در ایجاد چهرهای منفی از خود نزد آیت الله خمینی میداند و معتقد است اگر نامههای ایشان به ویژه نامههای ماههای پایانیاش به آقای خمینی میرسید رابطه، تا این حد منفی نمیشد. پس از پایان قائم مقامی برخی تحلیلها توسط دوستان سید احمد و اعضای بیت امام منتشر شد.
گذشته از آن کتابچهای بدون مجوز رسمی و در تیراژ بسیار بالا و گسترده منتشر و در روزنامهها هم به چاپ رسید و کسی جرأت پاسخ گویی نداشت. آیت الله منتظری رنجنامه را از ظالمانهترین کارها نامید. در این کتابچه سید احمد اخبار، اطلاعات و نامههای آیت الله منتظری را مُثله و مطالبی را تحریف شده مطرح میکند، یکی ازاطرافیان آقای منتظری را به … متهم میکند و آنچه جناح چپ انجام داد یعنی ممانعت از طرح مرجعیت آقای منتظری را پیش بینی میکند.
آقای منتظری میگوید برخی از نامههای امام نمیتواند دست خط ایشان باشد و شواهدی هم ذکر میکند. پس از درگذشت پدر آقای منتظری در اول خرداد ۶۸ تسلیتی از ناحیه بیت امام صادر نمیشود. آقای منتظری در پی عارض شدن بیماری برای امام دو بار درخواست ملاقات با ایشان را میکند اما جواب منفی میشنود.
پس از درگذشت ایشان پیام تسلیتی صادر میکند و با احمد و سعید، دو فرزندش، راهی مرقد ایشان و سپس جماران میشوند اما می گویند: احمد آقا خواب است و… آقای منتظری بر میگردد قم؛ اما پیغام میدهد من حاضرم باز هم به جماران برگردم و به خانوادهی ایشان تسلیت بگویم. احمد آقا در پاسخ میگوید: «رفقای ما صلاح نمیدانند ایشان به بیت امام بیاید.» پس از آن به آیت الله منتظری نوبت میدهند که برای امام در مسجد اعظم قم مراسم بگیرد اما این مراسم را که سخنرانش آقای فلسفی بود، به هم میزنند… . آیت الله منتظری اما به نقل از افرادی میگوید: «احمد خمینی از مسائل گذشته اظهار تأسف میکرده و نادرست میدانسته است».
اینها و بیش از این نگاه آیت الله منتظری به سید احمد را نشان میدهد با این حال اما برخورد عاطفی و صمیمانه و مشفقانه و بدون داشتن کوچکترین کینه، آیت الله منتظری با سید احمد آقا و خانوادهشان، پس از اعلام بستری شدن در بیمارستان و پس از درگذشت وی، در دو پیام به مرحوم آیت الله پسندیده مشاهده میشود. پیامهایی که هرگز پاسخی هم به آنها داده نشد...
راه دوری نرویم آقای دری نجف آبادی شاگرد آیت الله منتظری بود و چند ماهی رییس دفتر ایشان! وقتی وزیر اطلاعات خاتمی شد بعد از سخنرانی ۱۳ رجب آقای منتظری، استادش را فاقد سلامت کامل در برخورد و نقد و نظر دانست و از نغمههای شیطانی و وسوسههای نفسانی نام برد و نمایشگاهی بر پا کرد با نام «پیچک انحراف» برای تخریب استادش! اما استاد عاری از کینه، وقتی مادر شاگرد از دنیا رفت برایش پیام تسلیت نوشت! (منبع)
رئیس جمهور، نخست وزیر، رئیس مجلس و وزرا جلسه ای با امام داشتند که باید به جماران می آمدند. کشمیری نیز قرار بود با ساکی که یک سری کاغذ و قلم و وسایل مورد احتیاج برای ثبت جلسه در آن است وارد جماران شود و به اصطلاح خودشان از گفت و گوهای جلسه یادداشت بردارد اما با مطالعه ایکه انجام شده بود قرار بود هیچ کس تحت هیچ شرایطی بدون گشت وارد محوطه بیت امام نشود.
گفته شد که آقای رجایی می گوید کشمیری دبیر شوراست و بگذارید وارد شود تا صورت جلسه را بنویسد و اگر نخواهیم به او اعتماد کنیم پس به چه کسی می خواهیم اعتماد کنیم که این موضوع با مخالفت مجدد حاج احمد آقا مواجه شد دوباره اصرار کردند که آقای رجایی و باهنر بالا نمی آیند تا آقای کشمیری بیاید. باز هم حاج احمد آقا اجازه ورودش بدون گشتن را نداد.
5- نماز، نهر جاری مؤمن
5- خروس و عقاب