جواد طباطبایی مطرح کرد:
«ما [ایران] هرگز وارد امت نشدیم. در جهان اسلام هم
مثل همه ادیان لازم است که خلیفهای برای جانشین بنیانگذار دین باشد، اما
ایرانیان هرگز آن خلیفه رسمی را به رسمیت نشناختند. اما ما به شکل متفاوتی
جانشینی پیامبر(ص) را فهمیدیم و با این فهم متفاوت به کلی از جهان اسلام
بیرون بودیم. یعنی در درونش بودیم، چون کشوری مسلمان بودیم، اما بیرونش
بودیم زیرا وارد امت نبودیم، به همین دلیل است که عربها هنوز هم ما را به
رسمیت نمیشناسند. زیرا ما از آغاز بیرون بودیم.
در زمان آل بویه ایرانیان
خلیفه تعیین میکردند و خلیفه را جایگزین میکردند، زیرا میگفتند این
خلیفه با من سازگار نیست (نه اینکه من با او سازگار نیستم) . میدانید که
انتقام اصلی را با آمدن ترکان به ایران گرفتند، این بود که شمشیرداران ترکی
که در اختیار خلافت بودند، بر ایران مسلط شدند. تعبیر من این است که مسلط
شدن آنها انتقامی است که خلافت از ایران گرفت، زیرا ایران زیر بار خلافت
عباسی نرفت.
روزنامۀ اعتماد 13 مهر 1396
این انتقام دوم است، انتقام اول داستان پیچیدهتری دارد که در
تاریخ طبری و بلعمی گفتهاند و گفتهاند وقتی ایران سقوط کرد، شخصی گفت
بالاخره عرب انتقامش را از عجم گرفت. فرانسوی وقتی از درون امت مسیحیت
بیرون آمد، ناگزیر بود که تعبیر ملت را به کار ببرد، اما ما بیرون امت
بودهایم و ما خودمان را ملت میفهمیدیم و بنابراین نیازی نداشتیم بگوییم
چه هستیم. به این علت است که در شاهنامه هزار ایران و ترکیبات آن برای
واقعیت ما به کار رفته است و به این علت این کتاب را حماسه ملی ایران
خواندهاند، زیرا بیان وجود یک ملت است. ابن کثیر عرب در قرن هشتم گفته است
که عرب نمیتواند شاهنامه داشته باشد. مشخص است زیرا شاهنامه داشتن مستلزم
ملت بودن است...
از زمانی که در اروپا
مفهوم دولت در معنای جدید درست شد، شروع کردند به توضیح اینکه دولت در
کجاها بوده و به طور تاریخی ظاهر شده است. یک مورد حرف هگل در حدود ١٨٢٠ در
درسهایش است که میگوید تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود. زیرا ایرانیان
نخستین دولت (der Staat) را درست کردهاند. از نظر هگل چین و هند به این
معنا دولت نبودند. هگل میگوید دولت یعنی دولت جدید که ما در اروپا
میفهمیم، نطفهاش در ایران بسته شده است. هگل میگوید چین و هند نظامهای
استبدادی مبتنی بر اقتدار یک شخص بودند، یعنی وحدت شان کثرت را نمیپذیرفت.
در حالی که دولت جدید، دولت کثرتها و دولت اقوام متکثر است. او کلمه
آلمانی Reich (رایش) را به کار میبرد که بعدا هیتلر آن را به گند کشید.
اما رایش به معنای دقیق همان شاهنشاهی قبلی ما است.
هگل میگوید ایران رایش
یعنی شاهنشاهی بود؛ به این معنا که دولت واحد مرکزی کثرتها را میپذیرفت
یا به زبان فلسفی جدیدتر، این کثرتها در یک رابطه دیالکتیکی پیچیدهای با
نظام وحدت عمل میکرد. هگل میگوید اینجاست که تاریخ جهانی با ایران آغاز
میشود، زیرا قبل از آن استبداد است و در استبداد تاریخ نیست. تاریخ آنجایی
آغاز میشود که میان حاکم و شهروندان یا رعیت نسبت متفاوتی از آنچه در مصر
باستان و چین بود، برقرار شود.
میدانیم در ایران برده داری نبود و در
ساخت تخت جمشید همه حقوق میگرفتند، در حالی که در ساختن اَهرام بردگان نقش
داشتند. بنابراین دو نسبت متفاوت میان مردم و شاه در ایران و مصر باستان
وجود داشته است. البته تاریخ ما صفحات تاریک بسیاری نیز دارد، اما مساله
مهم این است که ما منطق متفاوتی ایجاد کردیم که نسبت میان کثرتها و وحدت
است و تاریخ جهانی اینجا آغاز میشود و به اروپا میرسد.» (منبع)
http://qrdetdb.blogsky.com/1392/07/30/post-53/المیزان