به نام خدا. شهید محمدعلی رجایی، دومین رئیسجمهوری ایران، نخستین مقام بلندپایه ایرانی بود که در سال - ۱۹۸۰ مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد. وی در جریان این سفر در شورای امنیت نیز سخنرانی کرد. وی پای خود را روی میز شورای امنیت گذاشت تا آثار شکنجه باقیمانده بر کف پایش در دوران پهلوی را به نمایش بگذارد.
این سخنرانی پس از حمله عراق به ایران صورت گرفت و رجایی به حضار گفت: «ملت ما مصمم است حتی با دنبال کردن یک جنگ طولانی و مردمی، متجاوزین را سر جای خود بنشاند. در این جنگ تحمیلی ایمان اسلامی و انقلابی مردم برندهی واقعی و اصلی خواهد بود؛ نه آواکسهای آمریکایی و نه توپولوفهای روسی.» (منبع)
دکتر محمود سریع القلم. استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر حوزه توسعه
به نظر می رسد تحلیل و شناخت از وضع موجود جامعه ما بسیار اندک است. مدیران کار طبیعی خود را انجام می دهند.
این کار عمدتاً Propaganda است. در چنین شرایطی، وظیفه کانونی روشنفکران، تفکیک تحلیل از Propaganda است. روی آوردن به نبض جامعه و Fact ها، بهترین روش علمی برای شناخت است. ۳ دلیل برای فهم وضع موجود جامعه قابل تصور است:
دکتر محمود سریع القلم
۱- کشور ما،
کشور افراد است و نه سیستم ها. الفاظی مانند رویه، قاعده، قانون، آیین
نامه و چارچوب در توسعه یافتگی کشورها مقدس هستند. اصولاً، سیستم ها هستند
که توسعه را هدایت می کنند. اما در پیشبرد بسیاری از امور در جامعه ما، در
نهایت باید رضایت افراد را جلب کنیم تا آنکه طبق مقررات و آیین نامه ها
عمل کنیم. بی دلیل نیست در آلمان، ساعت پنج بعدازظهر همه محل کار خود را
ترک میکنند تا بروند و زندگی کنند. لزومی ندارد تا ۱۲ شب جلسه بگذارند.
جلسات فراوان به معنای ناهماهنگی و معرف فقدان رویه و قاعده است. طی ۱۷۰
سال تجربه تحول در کشور، نتوانسته ایم مهم ترین فرآورده مدرنیته که سیستم
سازی در همه عرصه ها است را ایجاد کنیم. تقریباً حل هر مسئله ای تابع
رأی، سلیقه، خواسته ها، منافع و حتی مزاج افراد است.
این وضعیت به
صورت طبیعی فراز و نشیب دارد. انسان ها همیشه حالات ثابتی ندارند و افکار و
تمایلات روحی آنها ممکن است در شرایط مختلف متفاوت باشد و تحت الشعاع
منافع آنی باشد. متکی بودن به افراد، بی ثباتی می آورد. در حالی که رویه
ها و سیستم ها ثبات دارند و شهروندان می توانند خروجی آنها را پیش بینی
کنند. از ۱۳۵۰ به بعد نه تنها به طرف سیستم نرفته ایم بلکه به صورت
مقایسه ای با کشورهای هم طراز خود، غلظت نقش فرد در تصمیم گیری، تصمیم
سازی و حکمرانی را به شدت افزایش داده ایم. امروز در جهان، سیستم ها،
خطاها را تشخیص می دهند و نه افراد. بنابراین، بی ثبات هستیم چون با درصد
بالا، تحت تأثیر قضاوت افراد هستیم نه سیستم ها؛
۲- ابهام در سیاست گذاری ها. به طور اعجاب آوری، علاقه فراوانی داریم در خانواده، در ادارات، در جامعه، همه جا تقریباً، امور را و افراد را کنترل کنیم. کنترل را بر روابط قاعده مند ترجیح می دهیم. چون کنترل را بر مدیریت اولویت می دهیم، به یک خصلت ضد توسعه مجهزیم: ابهام. بدون شفافیت در سیاست گذاری ها، برنامه ریزی ها و قواعد نمیتوان پیشرفت کرد چون شفافیت، اطمینان خاطر می آورد. به همان دلیل که با افراد دمدمی مزاج نمیتوان، عمارت دوستی ساخت، در شرایط ابهام هم نمیتوان برنامه ریزی کرد و آینده ای مطمئن بنا کرد.
بقیه ادامه ادامه مطلب ...
مجتبی حسینی
حدود ١٠ سال است که هجرت کرده، از تهران به نجف. علاقهای به سخنرانی و مصاحبه و دیده شدن ندارد. هرچند از الاسبقون و شناسنامهدارهای انقلاب است و گفتهها و ناگفتههای فراوانی دارد اما دیگر اهل وعظ و خطابه و خاطرهگویی نیست. هر از چندگاهی به تهران بازمیگردد و دوستان و آشنایانش را میبیند و به نجف باز میگردد. از عالم سیاست بهتر از خیلیها خبر دارد. هر چه باشد روحانی سیاستمداری است که از سال ١٣٤١ تاکنون در متن سیاست بوده اما دیگر کار سیاسی نمیکند. سخن از علیاکبر محتشمیپور است. روحانی سیاستمدار ٧٢ سالهای که شاید فقط برای « امام» حاضر به گفتوگو باشد. همین است که به بهانه مصاحبه جدیدش با شفقنا که به گفته خودش در نجف انجام شده با او تماس گرفتم تا شاید با انتشار بخشهایی از مصاحبهای که ٦ سال پیش با او داشتم و به دلایلی منتشر نشد رضایت بدهد. میگوید حتما یک جا بنویس که این مصاحبه جدید نیست و چند سال قبل انجام شده. نگرانیاش از این بابت است که اهالی رسانه گمان کنند او روزه سکوت خود را شکسته است شرطش را میپذیرم و دقایقی درباره نکات اصلی گفتوگویش با شفقنا و ظلمستیزیهای امام در عراق و حمایت ایشان از سیدحسن شیرازی و جلوگیری از اعدام او حرف میزنیم. آخر سر هم درباره انتخابات عراق. همین بود که پیش از قطع تلفن با خنده گفت: «حالا کمونیستها هم در پارلمان عراق نماینده دارند.» لازم به ذکر است که متن زیر، بخشهای منتشر نشده مصاحبهای است که سال ٩١ با حجتالاسلام سیدعلیاکبر محتشمیپور انجام شده و به مناسبت فرارسیدن سالگرد ارتحال امام خمینی تقدیم حضور میشود.
سالگرد ارتحال امام خمینی فرصت مناسبی است تا از جنابعالی به عنوان یکی از السابقون انقلاب این پرسش را در میان بگذاریم که چرا امام خمینی در وصیتنامهشان و در سخنانشان اینقدر پرشدت درباره حضور نامحرمان در ارکان انقلاب و نظام هشدار دادهاند؟ این نامحرمان انقلاب آیا در بدنه سیستم نفوذ کردهاند؟
حضرت امام با بینشی بلند و تحلیلی جامع میدانستند که شیاطین روزگار برای از کار انداختن موتور انقلاب و بیهویت کردن آن حتما وارد عمل خواهند شد. از همین رو رخنه و نفوذ عوامل ضدانقلاب با پوشش انقلابیگری در نهادها و ارکان انقلاب همیشه در مرکز توجهات ایشان قرار داشت. امام نگران نفوذیها بودند. همه هشدارهایشان بر اساس همین نگرانی بود که مبادا با نفوذ نامحرمان در ارکان نظام بسترهای شکست انقلاب و نظام فراهم شود.
بقیه ادامه
«رابطه و موضع گیری سید احمد خمینی فرزند امام خمینی و مؤثرترین فرد در تصمیمات وی، با برخی رجال کشور و از جمله آیت الله منتظری دارای فراز و فرودهایی است که شرح آن یک کتاب میشود. سید احمد پس از انقلاب و در سال ۵۸ طی نامهای با لحن خاص از آقای منتظری گله میکند که چرا مردم شعار امید امت امام برای وی سر میدهند؟ چرا او دفتر دارد و چرا خطبههای نماز جمعه ایشان از تلویزیون با خلاصه و شرح آن پخش میشود؟ اما در سال ۶۱ از رهبری آینده آقای منتظری دفاع میکند!
پس از آن و در ادامه، آنچه که از گزارش آیت الله منتظری و برخی از اطرافیان ایشان بر میآید سید احمد با این تحلیل که میتوان پس از درگذشت آیت الله خمینی با کوچ به بیت آیت الله منتظری، منتظری را قالبی دیگر از همان سیاستها و مدیریت گذشته تلقی کرد، به دنبال آنچه که وی تصفیه بیت آقای منتظری از نفوذیها مینامید، رفت.
آقای منتظری میگوید: «اینها با این سرو صداها و جوسازیها میخواستند افرادی را در بیت من بگذارند و به وسیله آنها مرا کنترل کنند. اینها برای بعد از امام به دنبال “ولایت بر فقیه”بودند نه به دنبال “ولایت فقیه”».
آقای منتظری در برابر این سناریو، با توجه به شخصیت مستقلش چه کرد و چه واکنشهایی در پی داشت؟ در این مختصر نمیگنجد و انجام آن به برکناری یا استعفا (که نمیتوان هر دو را تحلیل واقعی کرد) انجامید. آیت الله منتظری بنابر شواهدی که مطرح میکند سید احمد خمینی را به عنوان عامل اصلی در ایجاد چهرهای منفی از خود نزد آیت الله خمینی میداند و معتقد است اگر نامههای ایشان به ویژه نامههای ماههای پایانیاش به آقای خمینی میرسید رابطه، تا این حد منفی نمیشد. پس از پایان قائم مقامی برخی تحلیلها توسط دوستان سید احمد و اعضای بیت امام منتشر شد.
گذشته از آن کتابچهای بدون مجوز رسمی و در تیراژ بسیار بالا و گسترده منتشر و در روزنامهها هم به چاپ رسید و کسی جرأت پاسخ گویی نداشت. آیت الله منتظری رنجنامه را از ظالمانهترین کارها نامید. در این کتابچه سید احمد اخبار، اطلاعات و نامههای آیت الله منتظری را مُثله و مطالبی را تحریف شده مطرح میکند، یکی ازاطرافیان آقای منتظری را به … متهم میکند و آنچه جناح چپ انجام داد یعنی ممانعت از طرح مرجعیت آقای منتظری را پیش بینی میکند.
آقای منتظری میگوید برخی از نامههای امام نمیتواند دست خط ایشان باشد و شواهدی هم ذکر میکند. پس از درگذشت پدر آقای منتظری در اول خرداد ۶۸ تسلیتی از ناحیه بیت امام صادر نمیشود. آقای منتظری در پی عارض شدن بیماری برای امام دو بار درخواست ملاقات با ایشان را میکند اما جواب منفی میشنود.
پس از درگذشت ایشان پیام تسلیتی صادر میکند و با احمد و سعید، دو فرزندش، راهی مرقد ایشان و سپس جماران میشوند اما می گویند: احمد آقا خواب است و… آقای منتظری بر میگردد قم؛ اما پیغام میدهد من حاضرم باز هم به جماران برگردم و به خانوادهی ایشان تسلیت بگویم. احمد آقا در پاسخ میگوید: «رفقای ما صلاح نمیدانند ایشان به بیت امام بیاید.» پس از آن به آیت الله منتظری نوبت میدهند که برای امام در مسجد اعظم قم مراسم بگیرد اما این مراسم را که سخنرانش آقای فلسفی بود، به هم میزنند… . آیت الله منتظری اما به نقل از افرادی میگوید: «احمد خمینی از مسائل گذشته اظهار تأسف میکرده و نادرست میدانسته است».
اینها و بیش از این نگاه آیت الله منتظری به سید احمد را نشان میدهد با این حال اما برخورد عاطفی و صمیمانه و مشفقانه و بدون داشتن کوچکترین کینه، آیت الله منتظری با سید احمد آقا و خانوادهشان، پس از اعلام بستری شدن در بیمارستان و پس از درگذشت وی، در دو پیام به مرحوم آیت الله پسندیده مشاهده میشود. پیامهایی که هرگز پاسخی هم به آنها داده نشد...
راه دوری نرویم آقای دری نجف آبادی شاگرد آیت الله منتظری بود و چند ماهی رییس دفتر ایشان! وقتی وزیر اطلاعات خاتمی شد بعد از سخنرانی ۱۳ رجب آقای منتظری، استادش را فاقد سلامت کامل در برخورد و نقد و نظر دانست و از نغمههای شیطانی و وسوسههای نفسانی نام برد و نمایشگاهی بر پا کرد با نام «پیچک انحراف» برای تخریب استادش! اما استاد عاری از کینه، وقتی مادر شاگرد از دنیا رفت برایش پیام تسلیت نوشت! (منبع)
طرحی از دامنه
حسین شریعتمداری . سعید حجاریان
راستی: مدیر کیهان. منصوب رهبری در مؤسّسۀ کیهان
چپی: کنارگذاشته از قدرت، مَنصب، صلاحیت. و ترور
2
راستی: مدیر رسالت. منصوب رهبری در تشخیص مصلحت
چپی: کنارگذاشته از قدرت، مَنصب، صلاحیت. و زندان
ادامه دارد...
نوشتۀ سید آصف کاظمی: «بررسی رفتار سیاسی آیتالله سیستانی (با تأکید بر وحدت و نفی اشغالگری)»
بسمالله الرحمن الرحیم
دیدگاه و رفتار سیاسی آیتالله سیستانی بعد از سقوط صدام، بهعنوان یک نیروی سیاسی فعال در عراق، بیشازپیش مورد توجه قرار گرفت. یافتههای بحث نشان میدهد که موضع گیریهای مردم سالارانه و رفتار سیاسی آیت الله سیستانی با پشتیبانی و رضایت نسبی تمام اقوام و پیروان مذاهب مختلف در عراق همراه شد. رفتار سیاسی ایشان وی را به الگوی بیبدیلی تبدیل ساخت و اشغالگران را وادار نمود تا در انتقال قدرت و تدوین قانون اساسی، پیشنهادهای ایشان را بپذیرند. نگاه ویژه به امنیت و رفاه، مبارزه با فساد، توجه به نقش زن در جامعه، رصد سرنوشت کلان جهان اسلام بهویژه مسائل فلسطین، قانون مداری، تقریب گرایی توجه ویژه به وحدت و مخالفت با اشغالگری از نشانههای سیاسی هستند که در رفتار آیتالله به فراوانی قابلمشاهده هستند.
آیتالله سیستانی، وحدتگرایی، اشغالگران، مردمسالاری، قانونگرایی
نگاه و سبک سیاست ورزی مراجع شیعه در حوزه سیاست و ظرفیتهای متفاوت آن در هر زمان و مکان میتواند نشان دهد که چگونه مراجع بزرگ شیعی با الهام از ائمه معصومین بنا به شرایط زمان و مکان و ظرفیتهای اجتماعی و سیاسی طرحی نو پیریزی کرده و فراتر از قالبهای شناختهشده حرکت کنند. یکی از این مراجع بزرگوار که دیدگاه و رفتارش نسبت به سیاست و امور سیاسی موردبررسی قرار گیرد، آیتالله سیستانی است. دیدگاه او برای هر سیاستمداری که از غرب و شرق و بلاد اسلامی به عراق وارد میشود مهم است، اما او نه قدرت نظامی در اختیار دارد و نه حزب سیاسی و نه سرمایههای اقتصادی. آیتالله سیستانی بهعنوان مرجع دینی، در مراحل حساس نقش رهبری بیدار و آیندهنگر را ایفا کرده است.
جایگاه آیتالله سیستانی در جامعه عراق ناشی از سه عامل مشخص است که عبارتاند از: جایگاه حوزه علمیه نجف در عراق؛ به رسمیت شناخته شدن اعلمیت فقهی آیتالله سیستانی؛ و موضعگیریهای مردمسالارانه ایشان درروند تحولات این کشور، مواضع اسلامی و مردمسالارانه آیتالله سیستانی که با پشتیبانی و رضایت نسبی تمام اقوام و پیروان مذاهب مختلف همراه شد وی را به الگوی بیبدیلی برای طرفداران مردمسالاری تبدیل ساخت و اشغالگران را وادار کرد تا در انتقال قدرت و تدوین قانون اساسی روند مردمسالارانه پیشنهادهای ایشان را بپذیرند. (حاجی یوسفی و عارف نژاد، ۴۳)
پژوهشگران متعددی ضمن بررسی وضعیت جدید عراق، به جایگاه، آیتالله سیستانی در تحولات عراق اشارهکردهاند ولی در بین تحقیقات منتشره چند اثر بـا دقت بیشتری اندیشهها و موضعگیری آیتالله سیستانی در عـراق را بررسی کردهاند... ادامۀ مطلب
فیضالله عربسرخی در مصاحبه با روزنامۀ شرق 5 مهر 1396
برای شروع بفرمایید در چه خانوادهای متولد شدید و در کدام محله زندگی کردید
من متولد یکم مهر١٣٣٧ هستم. در یک خانواده نسبتا پرجمعیت به دنیا آمدم. سه برادر و سه خواهر داشتم که من فرزند دوم خانواده محسوب میشدم. پدرم در همان منطقه شهباز جنوبی سابق، (هفده شهریور جنوبی فعلی) کسبوکار کوچکی داشت. از سال ١٣٤٤ که به تهران مهاجرت کردیم، در همان منطقه ساکن شدیم و هنوز هم در همان منطقه به سر میبریم.
شما در ایام کودکی با بچهمحلهایی همبازی بودید که بعدا در زمره چهرههای سیاسی محسوب شدند. مثل مرحوم حسن شایانفر. ارتباط شما در کودکی چگونه بود؟
آشنایی من با حسن شایانفر از طریق برادرش علی بود. علی از حسن کوچکتر بود و من با او رفیق بودم. ما یکدیگر را در مسجد محل دیدیم و آشنا شدیم. این آشنایی به رفتوآمد خانوادگی انجامید و بهاینترتیب من با مرحوم حسن هم آشنا شدم. او برادر بزرگ علی بود. علی در دانشگاه فردوسی مشهد درس خواند و بعد به مجاهدین خلق پیوست و در نهایت هم اعدام شد.
در اعدامهای قبل از انقلاب یا بعد از پیروزی؟
بعد از انقلاب دستگیر و اعدام شد. ما دو سال در یک دبیرستان مشترک درس میخواندیم. حسن هم در همان دبیرستان درس میخواند و یک سال از من و علی بالاتر بود، اما رفاقت ما یعنی من و حسن بعد از انقلاب خیلی جدی شد، سال ٥٨ حسن شایانفر را به شبکه توزیع جراید تهران معرفی کردم. از آنجا شایانفر وارد فعالیتهای مطبوعاتی شد.چ
شما قبل از انقلاب هم فعالیت مبارزاتی داشتید. آیا این فعالیت بهواسطه آشنایی با علی شایانفر بود؟ آیا فعالیت مشترکی هم داشتید؟
بهواسطه علی نبود، مسجد محله ما، پاتوق نیروهای فعال بود.
کدام مسجد؟
مسجد الصادق، معروف به مسجد حاجعبدالله. کسی که هزینههای مسجد را تأمین میکرد، فردی به نام حاجعبدالله بود که بههمیندلیل مسجد هم به نام او معروف بود. فضای مسجد سیاسی بود و ما با مسائل سیاسی آشنا میشدیم. از بچههای آن مسجد بعضیها به چریکهای فدایی خلق پیوستند، بعضی به توده گرویدند و برخی هم ماندند و در جبهه به شهادت رسیدند. چهرههای نام آشنایی نبودند. من از ٩سالگی به این مسجد رفتم. ابتدا با آموزش قرآن شروع کردم و بعد ادبیات عرب را یاد گرفتیم و بهتدریج وارد فضای مطالعاتی شده و در این فضا با گروههای سیاسی آشنا شدیم. انقلاب که پیروز شد من ٢١ سالم بود.
علی به شما پیشنهاد داده بود به سازمان ملحق شوید؟
خیر، او از سال ٥٧ به سازمان ملحق شده بود. من از ابتدای انقلاب به سازمان مجاهدین انقلاب پیوسته بودم و از همان ابتدا با او دراینباره بحث داشتم، بنابراین هیچوقت فضایی فراهم نمیشد که او بخواهد چنین پیشنهادی به من بدهد.
بحث شما درباره چه موضوعاتی بود؟
بحثهایی که بین مجاهدین خلق و انقلاب وجود داشت از مباحث ایدئولوژیک گرفته تا مسائل سیاسی بر سر موضوعاتی مثل انقلاب و نظام. در واقع همه بحثهایی که بین مجاهدین خلق و انقلاب محل مجادله بود بین ما رواج داشت. به یاد دارم روزهای آخر بهمن ٥٧ بود که علی به منزل ما آمد؛ گفت ازآنجاکه امام گفته به دانشگاه بازگردید، من هم به مشهد (محل تحصیلش) برمیگردم. بعد از آن ملاقات، شاید من دو، سه باری که به مشهد رفتم یا یکی، دو باری که او برای سرزدن به خانوادهاش به تهران آمده بود، یکدیگر را ملاقات کرده بودیم. ملاقات ما زیاد نبود، بهویژه آنکه شکاف فکری ما هم شکافی جدی بود.
سازمان (مجاهدین انقلاب) از پیوستن هفت گروه تشکیل شد. پس شما هم احتمالا در یکی از این گروهها عضویت داشتهاید؟
بله. من با بعضی از دوستان امت واحده از جمله آقای قنادها از گذشته آشنایی داشتم. روزهای قبل از پیروزی انقلاب و ورود امام به کشور، جایگاه، قطعه و سکوی سخنرانی امام در بهشت زهرا، مشخص شده بود. گروهی هم حفاظت از این قطعه را برعهده داشتند که من در این گروه بودم و از سه، چهار شب قبل از ورود امام، در بهشت زهرا از آن قطعه حفاظت میکردیم.
یعنی شما جزء کمیته استقبال بودید؟
بله، ما جزء کمیته انتظامات بودیم. امام بعد از ورود به کشور در مدرسه علوی مستقر شدند و ما هم کار انتظامات را در آن مدرسه پی گرفتیم. با پیروزی انقلاب، من با دوستانی که از بچههای زندان بودند، در مدرسه علوی، در قالب کمیته مستقر شدیم؛ با توجه به این ارتباط ما با این دوستان عملا به فضای گروه امت واحده وارد شدم. مثلا روز بیستوسوم یا بیستوچهارم بهمن بود که من در مسجد علوی با آقای نبوی آشنا شدم. در حقیقت آقای نبوی من را به
گفتوگو با محمد سلامتی: محرمانههای یک سازمان نیمهمخفی
فرزانه آئینی: کار سازمانی را دوست دارد و اهل لابیگری است، بههمیندلیل تا پیش از اینکه میدان را به جوانترها بسپارد، در همه ادوار گذشته انتخابات ریاستجمهوری جلوتر از همفکرانش پیشگام میشد و برای یافتن کاندیدای مناسب رایزنی میکرد.
او محمد سلامتی است که نظارهگر تحولات سیاسی بیشماری در تاریخ معاصر کشور بوده است. تحولاتی که به نظر او پشتسرگذاشتنشان مفید اما پرهزینه بوده است. سلامتی ١٩ سال – از سال ٧٠ تا ٨٩- به صورت پیوسته دبیرکلی سازمان مجاهدین را عهدهدار بود و پیش از آن نیز سه سال یعنی از سال ٥٨-٦١ سکانداری این تشکل سیاسی را در دست داشت. در گفتوگو با او که حالا عنوان دبیرکل سازمان منحله مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را پسوند اسمش دارد، چگونگی تشکیل و فعالیتها و ماجرای انحلال سازمان در سال ٨٩ را بازخوانی کردیم. سلامتی در تمام زمان مصاحبه با حوصله از نقشآفرینیهای سازمان در بزنگاههای سیاسی- امنیتی پس از انقلاب سخن گفت، گاه لبخندش چاشنی مرور خاطراتش میشد، گاهی هم نگاهی سرد و تأسفبار همراه دلسردیهایش از عالم سیاست. مشروح این مصاحبه در پی میآید.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دو دوره ظهور و بروز داشت؛ یکبار در سال ٥٨ و بار دیگر پس از انحلال در سال٧٠، این سازمان چرا و با چه ایدهای تأسیس شد؟
سازمان اولیه «مجاهدین انقلاب اسلامی» اوایل سال ٥٨ تشکیل شد و بنای تشکیل را هم هفت گروه مبارز و مجاهد – امت واحده، توحیدی بدر، منصورون، توحیدی صف، فلق، فلاح و موحدین – گذاشتند که قبل از انقلاب علیه رژیم شاه فعالیت داشتند. هدف سازمان حفظ و توسعه انقلاب بود و این موضوع خیلی واضح در مرامنامه سازمان منعکس شده بود.
فعالیت سازمان در ابتدا نیمهمخفی و نیمهعلنی بود. علت نیمهمخفیبودن فعالیتها هم این بود که اطمینانی برای دوام انقلاب وجود نداشت. ما آن ایام فکر میکردیم انقلاب ممکن است ضربه بخورد و ضدانقلاب قدرت را به دست گیرد؛ بنابراین بخشی از فعالیتهای سازمان که امنیتی و نظامی بود، مخفی و برخی دیگر که سیاسی بود علنی انجام میشد.
چرا نام «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را انتخاب کردید، آیا میخواستید جایگزینی برای مجاهدین خلق باشید؟
همانطور که میدانید بعضا نیروهای سازمان پیش از انقلاب در سازمان مجاهدین بودند که بعدها از آنها جدا شدند اما ما هرگز نمیخواستیم به جای سازمان مجاهدین خلق باشیم، چون آنها را قبول نداشتیم. ما خودمان بودیم. ابتدا برای نامگذاری استفاده از کلمه مجاهد را اقدامی معمول تلقی میکردیم، اما وقتی حساسیت بیش از معمول مجاهدین خلق را دیدیم، مصممترشدیم تا مانع مصادرهشدن عنوان مجاهد از سوی آنها باشیم.
واکنش سازمان مجاهدین خلق به انتخاب این نام مشابه چه بود؟
آنها به شدت عصبانی شدند و قلم به دست گرفتند و علیه سازمان ما مطالب بسیاری نوشتند. ولی ما >
در برخی روایتها و خبرها آمده شما از بازداشتشدگان شب کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ بودهاید، کجا و چطور بازداشت شدید؟
نه، به این صورت نبود، من درآن ایام در تهران بهسر میبردم. در حالی که در اصل در شیراز سکونت داشتم. در سال وقوع کودتا دانشآموز سال ششم دبیرستان و عضو حزب «مردم ایران»، معروف به خداپرستان سوسیالیست در شیراز بودم. برای تعطیلات تابستانه در تهران بودم که کودتای ۲۵ مرداد اتفاق افتاد. فردای شکست کودتای اول، همراه آقای حسین راضی از رهبران حزب به تبریز رفتیم.
دکتر حبیبالله پیمان و مهندس میرحسین موسوی
قرار بود علاوه بر بازدید از شعب حزب در آذربایجان، چند میتینگ سیاسی نیز در محکومیت کودتا و حمایت از نهضت ملی و دکتر مصدق برگزار شود. بعد از برگزاری میتینگ در تبریز صبح چهارشنبه ۲۸ مرداد با قطار عازم بندر شرفخانه در کنار دریاچه ارومیه شدیم تا از آنجا با لنج به ارومیه برویم. پیش از رسیدن به بندر، خبر کودتا پخش شد؛ همراه با شایعه کشتهشدن دکتر فاطمی و قیام مسلحانه قشقاییها ضد کودتاچیان. از ادامه سفر منصرف شدیم و در یکی، دو روز مخفیانه به تهران برگشتیم.
شب ٢٩ مرداد سال ١٣٣٢ و یک شب بعد کودتا به تهران رسیدید؟
بله، سربازان و تانکهای ارتش در تمام سطح شهر پراکنده بودند و دارودسته شعبان بیمخ و اعضای دو حزب فاشیستی سومکا و آریا به دفاتر احزاب، روزنامهها و نشریات طرفدار نهضت ملی حملهور شده بودند و تخریب و غارت میکردند. باشگاه حزب مردم ایران نیز به دست همین افراد که دفترشان در همان نزدیکی در میدان بهارستان ابتدای خیابان ژاله قرار داشت، تخریب و غارت شده بود. بازداشتها بهطور گسترده در سطح شهر ادامه داشت. بسیاری متواری و مخفی شدند. من هم بعد از چند روز اقامت مخفیانه به شیراز برگشتم.
اوضاع و حالوهوای تهران پس از کودتا چگونه بود؟
دو روز بعد از کودتا از تبریز به تهران رسیدیم. فکر میکنم صبح ٣٠ مرداد بود که همراه دو نفر دیگر از اعضای حزب «مردم ایران» برای کسب آگاهی از آنچه در شهر میگذرد، به راه افتادیم.، دفاتر احزاب و باشگاههای سیاسی که بیشتر در اطراف میدان بهارستان و خیابانهای منتهی به آن قرار داشتند، همه مورد حمله قرار گرفته بودند، جلوتر از همه به دفتر روزنامه «باختر امروز» حمله شده و تخریب شده بود. اما محوطه خانه دکتر مصدق از فاصله چندصدمتری دیگر در محاصره نیروی انتظامی بود و اجازه نمیدادند کسی نزدیک شود. شهر، چهرهای آشفته و مضطرب داشت. اوباش در سطح شهر شعار جاوید شاه و مرگ بر مصدق سر میدادند و فضا ملتهب و مردم در بهت و اندوه ناباورانه ناظر پیروزی و شادی کودتاچیان بودند.
طرفداران مصدق چه زمانی به خیابانها آمدند و اعتراض کردند؟
علاوه بر نیروهای متشکل در احزاب، دانشگاه و بازار دو پایگاه اصلی و پرقدرت نهضت ملی محسوب میشد. دانشگاه که تعطیل بود و تا اواسط مهر هم بازگشایی نشد اما چند روز بعد از فردای کودتا و بعد از انتشار نخستین بیانیه نهضت مقاومت ملی با عنوان «نهضت ادامه دارد»، دانشجویان و فعالان احزاب ملی در خیابانها و کوچههای شهر در اطراف بازار و در محلههای بیشتر جنوبی، تظاهرات خیابانی را کلید زدند اما تظاهراتشان پراکنده بود و بیشتر حالت تجمع و گریز داشت.>