فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

فراز ایران

نوشته‌های گونه‌گون ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

متن زیارت ناحیۀ مقدّسه

به نام خدا.  زیارت ناحیه مقدسه زیارتی است که به امام حسین (ع) اختصاص دارد. این زیارت ابتدا از «ناحیه مقدسه» امام زمان(عج) صادر و به یکی از نایبان خاص داده شده است. آنگاه از طریق ایشان به یکی از مشایخ شیخ مفید و سپس به دست این بزرگوار، آنگاه به دست سید مرتضی و ابن مشهدی رسیده است.


شیخ مفید به عنوان اولین ناقل زیارت ناحیه مقدسه و شیخ محمد ابن مشهدی فرموده‌اند: زیارت ناحیه مقدسه مخصوص روز عاشوراست ولی بزرگان دیگر نظیر سید  مرتضی، سید بن طاووس، علامه مجلسی این زیارت را مطلقه دانسته‌اند. خصوصا اینکه سید مرتضی آن را در همه ایام می‌خوانده است.  زیارت ناحیه مقدسه زیارتی است که به امام حسین (ع) اختصاص دارد. این زیارت ابتدا از «ناحیه مقدسه» امام زمان(عج) صادر و به یکی از نایبان خاص داده شده است. آنگاه از طریق ایشان به یکی از مشایخ شیخ مفید و سپس به دست این بزرگوار، آنگاه به دست سید مرتضی و ابن مشهدی رسیده است.



بسم الله الرحمن الرحیم

 

أَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللهِ مِنْ خَلیقَتِهِ ، 
سلام بر آدم یارِ مخلص خدا از بینِ آفریدگانش


أَلسَّلامُ عَلى شَیْث وَلِىِّ اللهِ وَ خِیَرَتِهِ ، 
درود بر شیث ولىّ خدا و بهترینِ بندگانش ،


أَلسَّلامُ عَلى إِدْریسَ الْقــآئِمِ للهِِ بِحُـجَّتِهِ ، 
سلام بر ادریس که براى خدا حجّتِ او را بپا داشت ،

بقیه در ادامه

  ادامه مطلب ...

بحثی از احمد علی حسن قُبّانچی

متن نقلی: «ترجمه‌ و مقدمه: یاسر میردامادی: احمد علی حسن قُبّانچی، معروف به احمد قبانچی (به عربی: أحمد القبانجی)، متولد ۱۹۵۸ میلادی/۱۳۳۶ خورشیدی در نجف، یکی از روشنفکران دینی صاحب نام عراقی است. او تحصیلات حوزوی خود را در نجف، بیروت و قم به انجام رسانید و از جمله در نزد دو عالم بنام شیعی محمد باقر صدر (۱۳۵۹-۱۳۱۳ خورشیدی) و محمدحسین فضل الله (۱۳۸۹-۱۳۱۴ خورشیدی) شاگردی کرد.1 پدر او و پنج تن از برادران‌اش به دست حکومت صدام کشته شدند و خود او پس از فرار از عراق در نهایت در ایران سکنی گزید. او در سال‌های اقامت‌اش در ایران در کنار نیروهای ایرانی به جنگ علیه نیروهای صدام پرداخت و مجروح شد.



سال‌های طولانی اقامت او در ایران، به چرخش فکری مهمی در قبانچی، که در ابتدا بسیار سنتی می‌اندیشید، انجامید. او که در ابتدا کتاب‌هایی از دستغیب و مطهری به عربی ترجمه می‌کرد و دست به تألیف آثار سنتی می‌زد، اندک-اندک اقدام به ترجمه‌ی کتاب‌های روشنفکران ایرانی مانند عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان به عربی زد و عمیقاً تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفت. این اثرپذیری عمیق را می‌توان در آثار متعدد تألیفی وی از جمله کتابی که در باب وحی به رشته‌ی تحریر در آورده با عنوان «نبوت و مسأله‌ی وحی الهی» (النبوه وإشکالیه الوحی الإلهی) و مشابهت بحث‌های این کتاب با نظریه‌ی وحی سروش و شبستری مشاهده کرد.


نواندیشی قبانچی در حوزه‌ی دین از حاشیه‌ی سیاسی هم برکنار نماند. پس از سقوط حکومت صدام‏، قبانچی به عراق بازگشت. اواخر سال ۹۱ خورشیدی او پس از سفری به ایران دستگیر شد. گفته می‌شود این دستگیری از جمله با فشار برادر او، صدر الدین قبانجی صورت پذیرفته بود. صدرالدین قبانچی امام جمعه‌ی نجف و از رهبران «مجلس اعلای عراق» (مجلسی نزدیک به جمهوری اسلامی ایران) است که احمد برادرش را کافر و مرتد خوانده بود. این دستگیری گرچه در فضای فارسی زبان انعکاس چندانی نیافت اما اعتراض برخی از روشنفکران عرب، از جمله ایاد جمال الدین (روحانی و سیاستمدار لیبرال عراقی) را برانگیخت و منجر به راهپیمایی‌هایی در مقابل سفارت ایران در بغداد شد.2 قبانچی پس از این فشارها نهایتا آزاد شد و اکنون در عراق ساکن است. چند ماه پیش از دستگیری قبانچی در مجله‌ی «کتاب ماه دین» در ایران مقاله‌ای بی نام منتشر شد که به بررسی یکی از کتاب‌های قبانچی با عنوان «زن، مفاهیم و حقوق» (المرأه، المفاهیم والحقوق) پرداخته بود. در همان ابتدای مرور کتاب، این اثر این‌گونه معرفی شده بود: «حاوی افکار جدیدی است که در چهارچوب تهاجم فرهنگی به عراق قرار می‌گیرد».3


گفت‌وگوی «مجله‌ی خداناباوران عرب» (قناه الملحدین بالعربی) با احمد قبانچی4، دست‌کم از چهار جهت واجد اهمیت است:

١- روشنفکران دینی بسیار به ندرت با خداناباورانی که آشکارا هویت خود را بر اساس خداناباوری تعریف کرده‌اند وارد گفت‌وگو شده‌اند. گفت‌وگوی زیر یکی از نمونه‌های نادر از این باب است که می‌تواند مدلی برای گفت‌وگوهای بیشتر از این دست باشد.


۲- از سوی دیگر، خداناباوران ایرانی نیز به ندرت وارد گفت‌وگو با روشنفکران دینی (چه رسد به گفت‌وگو با روحانیان) شده‌اند. ابتکار مجله‌ی خداناباوران عرب در گفت‌وگو با یک روشنفکر دینی با پیشینه‌ی حوزوی می‌تواند برای خداناباوران ایرانی نیز الگوی درخوری فراهم آورد.


۳- حوزه‌ی علمیه‌ی قم از نظر پیگیری بحث‌های روشنفکری و شاخه‌های جدید علوم انسانی، در مقایسه با حوزه‌ی علمیه‌ی نجف، کربلا و سامرا بسیار پیشتاز است، اما به نظر می‌رسد که قبانچی در طی سال‌هایی که به عراق بازگشته است و بحث‌های رادیکال خود را با صراحت در قالب کتاب و یا در یوتیوب نشر داده است5 با مشکلی جدی از سوی روحانیان عراقی مواجه نشده است.6 گرچه خود او در این گفت‌وگو از حاکم بودن فضای تکفیری گلایه می‌کند، اما او نهایتا در ایران بود که بازداشت شد و نه عراق. تفاوت فضای ایران و عراق از این جهت را شاید بتوان بر اساس تفاوت حکومت ولایت فقیه در ایران و حکومت سکولار در عراق توضیح داد.


۴- روشنفکری دینی ایرانی نه تنها در درون ایران هم‌چنان اثرگذار است (گرچه در مقایسه با دهه‌ی شصت و هفتاد خورشیدی رقیبانی جدی هم یافته است) بلکه بر بخشی از فارسی‌زبانان ایرانی خارج از ایران و نیز بر بخشی از روشنفکران افغان و احتمالا تاجیک و از رهگذر ترجمه بر بخشی از روشنفکری عربی هم اثرگذار بوده است.

 

مصاحبه‌ی «مجله‌ی خداناباوران عرب» با احمد قبانچی


■ شما در حوزه‌ی علمیه‌ی نجف درس خواندید و در آن‌جا فقه و اصول فرا گرفتید، تحصیلات حوزوی چه چیزی به شما افزود؟ نظر شما در مورد روش‌های آموزش دینی به طور کل چیست؟ تحصیل حوزوی شما در کارزار اجتماعی کنونی چه سودی برای شما به دنبال داشت؟


احمد قبانچی: تحصیلات حوزوی من به طور طبیعی چیزهای زیادی به من آموخت، چیزهایی که پیشتر آن‌ها را نمی‌دانستم، به ویژه در زمینه‌ی علوم دینی، اما اگر از فایده‌ی این تحصیلات برای خودم و اجتماع از من بپرسید، متأسفانه این تحصیلات حوزوی، که سال‌های زیادی از عمر مرا به خود اختصاص داد، هیچ فایده‌ای نداشت، بلکه تنها اتلاف وقت و انرژی بود، با این حال الان می‌توانم با استفاده از آن‌ علوم به نقد خود آن علوم بپردازم و بطلان آن‌ها و تاریخ مصرف گذشته بودن‌شان را نشان دهم، بدان امید که این زمینه‌ای برای تغییرات معقول و شایسته در مطالعات دینی باشد.


■ آقای قبانچی آیا شما معتقدید که آرا و نظرات شما به اطلاع مردم رسیده و یا این‌که این امر هنوز در مرحله‌ی خیزش اولیه است؟ چه برآوردی از گستردگی پیگیران و اثرپذیران از بحث‌های خود دارید؟ آیا این گروه را پویا می‌بینید یا ایستا؟ آیا تنها در عراق بحث‌های شما پیگیری می‌شود و یا از آن فراتر می‌رود؟


به نظر می‌رسد که افکار نواندیشانه به اطلاع مردم می‌رسد، حال یا از رهگذر بحث‌های من یا بحث‌های متفکران دیگر. ما امروزه شاهد بیداری جدیدی هستیم، توخالی و پوشالی بودن اسلام سیاسی و دیگر ایدئولوژی‌ها بر مردم آشکار شده است، همین اواخر در مصر و تونس شاهد کنار زدن احزاب اسلام‌گرا از سوی مردم بودیم. آگاهی مردم به حدی رسیده است که شروع به نقد تفکر دینی و فقهی و شریعت‌محور و حتی شروع به نقد قرآن کرده‌اند. این‌ها نشان از فروریختن مقدسات، تابوها و خط قرمزهایی دارد که ذهنیت عربی به دور خود تنیده است و خود را برده‌ی میراث گذشته ساخته است. پیگیران و اثرپذیران از تفکرات نواندیشانه امروزه تبدیل به نیرویی پویا و با نشاط گشته‌اند، و این علیرغم کمبود امکانات و دشواری‌های روشنگری در جوّ تکفیری و فرهنگ گذشته‌پرست و قوم‌گرایانه‌ای است که جوامع عربی در آن زیست می‌کنند. بهترین نمونه‌ی برای قوی بودن جریان روشنفکری در عراق اتفاقی است که برای من افتاد. شما می‌دانید که حکومت‌های منطقه از قوت و شوکت و نیز از دستگاه‌ امنیتی‌ حکومت ایران می‌ترسند، با این حال حکومت ایران از گروه روشنفکرانی که در اعتراض به دستگیری من، در بغداد و بصره راهپیمایی کردند ترسید و مجبور شد مرا آزاد کند، و این در حالی بود که حکومت ایران اتهامات سنگینی به من وارد کرده بود.


■ در مورد عملی شدن افکارتان در آینده چه نظری دارید؟ آیا در این زمینه خوش‌بین هستید؟


خوش‌بینی من به ایده‌ها نیست بلکه به میزان فراگیری این اندیشه‌ها در میان مردم و سود بردن همگان در زندگی‌شان از بسط یافتن این ایده‌ها است. معتقدم چاره‌ای نداریم جز این‌که خوش‌بین باشیم، به ویژه آن‌که این اندیشه‌ها با زمانه و الزامات واقعیت سازگار است و این درست بر خلاف افکار گذشته‌پرستانه‌ای است که اولیای دین بر دوش می‌کشند که نه با زندگی مدرن سازگار است و نه با واقعیت.


■ شما را چگونه باید دسته‌بندی کنیم؟ آیا شما سنی هستید یا شیعه، معتزلی هستید یا قرآن‌گرا، یا این‌که به دسته‌ی دیگری تعلق دارید؟


قبانچی: من هر چارچوبی که انسانیت آدمیان را تکه-تکه کند ردّ می‌کنم، من تمام مذاهب را ردّ می‌کنم و به نظرم اهل سنت و شیعیان به یک مقدار باطل اند، [فراز ایران:  این سخن قُبّانچی صرفاً نقل دیدگاه وی است و فراز به این تز وی نقد جدّی دارد و این نظر را باور ندارد] بلکه اسلامی که امروز میراث برده‌ایم آن اسلامی نیست که نزد خداوند است، بلکه صرفا یک دسته‌بندی اجتماعی است، و با چنین اسلامی هیچ انسانی کمال معنوی و اخلاقی نمی‌یابد، بلکه با این اسلام تخم تعصب و جهل و خرافه و نزاع قومی و مذهبی در دل انسان‌ها کاشته می‌شود. امروزه اسلام تبدیل به عامل عقب‌ماندگی و سبب مهم توحش و عدم گشودگی مسلمانان به تمدن و تجدد شده است.


■ نظر شما در باب مسیحیت و یهودیت چیست؟ و به طور خاص نظرتان در باب آیین بهایی که اخیرا در کشورهای عربی، به ویژه مصر، گسترش یافته چیست؟


همان‌طور که پیشتر اشاره کردم مسیحیت و یهودیت و نیز آیین بهایی و دیگر ادیان و مذاهب، درست مثل اسلام، تقسیم‌بندی‌هایی اجتماعی‌اند؛ از جانب خدا دین فرود نمی‌آید. همان‌طور که

 بقیه ادامه
ادامه مطلب ...

دین خویی؛ بحث میان آرامش دوستدار و جواد طباطبایی

بیانیۀ سیاسی دوستدار علیه «دین‌خویی»

متن نقلی: «فرهنگ امروز» در شماره هجدهم، به بهانه انتشار نقد جدید جواد طباطبایی بر آرامش دوستدار در متنی با عنوان «طباطبایی – دوستدار در چهار پرده» به قلم «معصومه آقاجانپور» نوشت:

چندی است در فضای مطبوعات ایران مجادلات فکری و انتقادی  میان چهره‌های شاخص فکری ایرانی درگرفته است که این جدل ها از بحث برانگیزترین موضوعات سال‌های اخیر فضای اکادمیک و مطبوعاتی ایران بوده است. جدل‌هایی که در نگاه اول حاشیه‌های یک متن یعنی نقد تفکر هستند؛ جدل هایی که گاه به خصومت‌های شخصی منجر می شود و یا خود ناشی از خصومت‌های شخصی هستند. اما گاه این موضوعات از حاشیه فاصله می‌گیرند و خود به عنوان یک مساله مطرح می‌شوند.

مساله‌مند شدن این حاشیه‌ها از دو زاویه قابل بررسی است: اول اینکه نقد چگونه باید باشد؟ چرا بیشتر نقدهای علمی آن هم از سوی اهالی دانشگاه به جدل‌های شخصی بدل می‌شوند و پرسش‌هایی از این دست که چگونه باید در جریان نقد از تسویه حساب شخصی فاصله بگیریم. مساله دوم از این زاویه است که این حاشیه‌های متن شده نه حاشیه هستند نه جدل؛ بلکه نقدهایی هستند با زبان تند و تیز نه فقط برای یک تلنگر بلکه برای به خود آمدن. اینها نه تنها تسویه حساب شخصی نیستند بلکه اتفاقا مسایلی هستند برآمده از مسایل اندیشه‌ورزی در جامعه ایرانی و از آنجاکه مسایل اندیشه را نمی‌توان از اندیشه فرد جدا کرد نقدها کمی رنگ و بوی شخصی می‌گیرند.

آرامش دوستدار. سیدجواد طباطبایی

آرامش دوستدار. سیدجواد طباطبایی

در این میان، طباطبایی از جمله چهره‌هایی است که این حاشیه‌ها را به متن بدل کرد. نقد طباطبایی بر سروش،  آل احمد،  علی شریعتی، حاتم قادری، خشایار دیهیمی، داریوش آشوری، مصطفی ملکیان، مراد فرهادپور، یوسف اباذری و… از آن دست حاشیه های به متن آمده است  که از نگاه همین نقدشوندگان، این نقدها نه یک نقد آکادمیک و راهگشا بلکه جدل‌هایی هستند از سوی «افراد تطمیع شده» «منتحل»، «ایدئولوگ اصلی جریان حاکم»، «حکومتی» و…

طباطبایی برای نقد و نقادی جایگاه رفیعی قایل است و فقدان آن را از عمده‌ترین دلایل آشفتگی علوم انسانی و اجتماعی ایران می‌داند. بنابراین طبیعی است که برای پر کردن جای خالی نقد در فضای علمی ایران تلاش کند. به عقیده او نقدی مؤثر است که در آن منتقد اصطلاحاً « نان به نویسنده قرض ندهد.» او این مطلب را در یکی از اولین نوشته‌های خود در قالب نقد و معرفی کتاب در سال ۱۳۶۳ مطرح می‌کند از این رو طباطبایی با جدی شمردن نقد و نقادی، آن را به طور مستقل و در مقالاتی با موضوع محدود به نقد یک اثر، پی می‌گیرد. نتیجه چنین تلاشی انتشار مقالاتی نظیر” سه روایت فلسفه سیاسی هگل”، ” نکاتی در ترجمه برخی مفاهیم فلسفه هگل”، “بحثی درباره روح در فلسفه هگل” بود.[۱] اما نقدهای دهه ۶۰ طباطبایی ویژگی‌هایی داشت که آن را متفاوت از نقدهای امروز او کرده است.

روش متفاوتی که طباطبایی در نقد به کار برد واکنش دیگران را به همراه داشت و نتیجه آن تهمت‌هایی است که به او نسبت می‌دهند که نمونه هایی از آن در بالا ذکر شده است. نقدهای دهه ۶۰ طباطبایی زبانی خنثی دارند و به طور عمده دارای جنبه اقناعی هستند. عده‌ای علت این رویکرد از سوی یک منتقد  را «تلاش برای کسب سرمایه بهتر و بهبود جایگاه علمی» می‌دانند چراکه « تنها پشتوانه‌ی تازه واردان استفاده از زبانی روشن و بیانی استدلالی است. زیرا در این وضعیت گوینده هنوز به خودی خود سرمایه لازم برای اعتبار بخشیدن به بیان خویش را ندارد.

بنابراین بیان استدلالی و تنظیم سخن در صغری و کبرای منطقی، گریزناپذیر است.» از دیدگاه منتقدین طباطبایی نقدهای دهه ۶۰ او مطلوب تلقی می شود زیرا فرایندی از اشتباه و اصلاح شکل می‌گیرد که خود موجب تعمیق آگاهی است.» [۲] بی شک طباطبایی سال‌های دهه ۶۰ نه به اندازه امروز کسب شهرت کرده بود که بخواهد به صراحت به دیگران بتازد و نه خود از نظر علمی به رشد و بالندگی امروز رسیده بود که بخواهد با اطمینان خاطر به میراث به جای مانده از روشنفکرن و اندیشمندان پیشین حمله کند. اما اگر در همین جا بخواهیم مقایسه‌ای داشته باشیم در باب تاثیرگذاری آنچه که او در دهه ۶۰ نوشت و آنچه که در دهه ۷۰ با زبانی تیزتر بیان کرد چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود؟ با نگاهی به نقدهای متاخر طباطبایی و میزان اقبالی که حداقل از نظر تعداد خواننده به آن شده است می‌توان نتیجه گرفت گاه نقد به زبان ملایم و آقا و دکتر نامیدن منتقَد (الفاظی که در نقدهای دهه ۶۰ طباطبایی دیده می‌شود ) چندان کارساز نخواهد بود.

تقابل سیدجواد طباطبایی و آرامش دوستدار در چهار پرده

پرده اول

در سال‌های دهه ۶۰ نویسنده‌ای به نام بابک بامدادان در نشریه‌ «الفبا» که در پاریس توسط غلامحسین ساعدی منتشر می‌شد سلسله مقالاتی را تحت عنوان «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» منتشر کرد که کوشید به این نتیجه برسد که بنیاد فرهنگ ایران دینی است و از آن‌جا که در فرهنگ دینی پرسش ناممکن است، پس اندیشه ممتنع است. بابک بامدادان که بعدها روشن شد آرامش دوستدار است، در کتاب «ملاحظاتی فلسفی در دین و علم» که سال ۱۳۵۹ از سوی انتشارات آگاه منتشر شده بود، مبانی نظری مقالات خودش را تبیین کرده بود که بعدها آن‌ها را به‌صورت کتاب‌های امتناع تفکر در فرهنگ دینی و درخشش‌های تیره منتشر کرد.

آرامش دوستدار با نام مستعار بابک بامدادان در دهۀ 60

آرامش دوستدار با نام مستعار بابک بامدادان در دهۀ 60

در نظریه آرامش دوستدار، بر این اساس کـه در “کـانون دینـی” سرشـت اندیشـیدن را اعتقاد صلب و مقدر و چونی ناپذیر می‌سازد، تفکر پدیدهای ممتنع فرض می‌شود. چنـین فرهنگی و سترون است، برونی است و چیزی نیست جز اقتباس صرف از حوزه فرهنگی غـرب- ابتـدا یونـان و سپس غرب معاصر. برای ما نیز- نظیر سراسر دنیـای قـدیم همجـوار مـا – آشـنایی بـا دانـش نخسـت مستقیماً از طریق هلنیسم و سپس برای بـار دوم، قـرن هـا پـس از پایـان ایـن دوره، به طور غیرمستقیم صورت می‌گیرد و ایـن بـار در پنـدار دینـی شـده ایرانیـان.

ایـن آشنایی، که از آغاز برونی بوده و می‌ماند، هرگز نمیتواند با وجـود روئـین‌تنـی و ستبری دینی‌مان به درون ما رخنه کند. به همین سبب، دروغ و فریـب بـزرگ ایـن است که به خود بباورانیم که حتی در دوره باستان نیز بـه سـبب داشـتن ارتبـاط بـا یونانیان نسبت فکری با آنها داشته‌ایم. این اقتباس تفکر غربی و هضم آن در پیکره فرهنگ دینی تنها مختص ایران پیش از اسلام نیست، در دوره اسلامی نیز تداوم داشته است.[۳]

پرده دوم

کتاب “ابن خلدون و علوم اجتماعی: وضعیت علوم اجتماعی در تمدن اسلامی”، نوشته سید جواد طباطبایی در سال ۱۳۷۴ برای نخستین بار توسط نشر طرح نو منتشر شد. بنا بر توضیحی که در پشت جلد کتاب درج شده، این اثر، نوشته‌ای است در رد کسانی که ابن خلدون را بنیانگذار علوم اجتماعی می‌دانند و از این حیث، نخستین تحقیق مستقلی است که پرسش از مبانی معرفتی علوم اجتماعی جدید را در تمایز با “اندیشه” اجتماعی اندیشمندان اسلامی و به‌ویژه ابن خلدون مطرح می‌کند.

ادامه مطلب ...

ترور امام خمینی

ترور امام خمینی، نهر جاری، شرک اصغر

به نام خدا

اُنس با قرآن
وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ * أَوْفُوا الْکَیْلَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ * وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ * وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ: من [شُعیب ع ] از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است،پیمانه را کامل بدهید و از کم فروشان نباشید،و [متاع و کالا را] با ترازوی درست وزن کنید،و از قیمت اشیا و اجناس مردم به هنگام خرید نکاهید، و در زمین تباهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید. (سوره ۲۶: الشعراء - جزء ۱۹ -  آیات 180 تا 183، ترجمۀ شیخ حسین انصاریان)
=================
2- شیخ عبدالمؤمن دالاهو
تفسیر قرآن کریم توسط
شیخ عبدالمومن دالاهو
عالم و نویسنده مسلمان غنا
در مسجد اهل‌البیت (ع) تماله.
(منبع)

3- ترور امام خمینی
«مسئولیت حفاظت جماران و شخص امام به حاج احمد آقا سپرده شده بود. آن روزها ترور پشت ترور، شخصیت های اصلی نظام و مردم بی گناه کوچه و خیابان را نشانه می گرفت و بمب ها بودند که در گوشه ای صدای انفجارشان تا دوردست ها می پیچید. کارشان به جایی رسید که دفتر حزب جمهوری اسلامی را هم منفجر کردند و به گمانشان که اگر امام، رئیس جمهور و نخست وزیر را هم هدف قرار دهند دیگر کار انقلاب تمام است.

رئیس جمهور، نخست وزیر، رئیس مجلس و وزرا جلسه ای با امام داشتند که باید به جماران می آمدند. کشمیری نیز قرار بود با ساکی که یک سری کاغذ و قلم و وسایل مورد احتیاج برای ثبت جلسه در آن است وارد جماران شود و به اصطلاح خودشان از گفت و گوهای جلسه یادداشت بردارد اما با مطالعه ایکه انجام شده بود قرار بود هیچ کس تحت هیچ شرایطی بدون گشت وارد محوطه بیت امام نشود.


گفته شد که آقای رجایی می گوید کشمیری دبیر شوراست و بگذارید وارد شود تا صورت جلسه را بنویسد و اگر نخواهیم به او اعتماد کنیم پس به چه کسی می خواهیم اعتماد کنیم که این موضوع با مخالفت مجدد حاج احمد آقا مواجه شد دوباره اصرار کردند که آقای رجایی و باهنر بالا نمی آیند تا آقای کشمیری بیاید. باز هم حاج احمد آقا اجازه ورودش بدون گشتن را نداد.


او هم به گمان اینکه اگر ساک را در سه راهی بیت بگذارد ممکن است بچه های گشت به آن مشکوک شوند و قضیه لو برود به حالت اعتراض راه بازگشت را در پیش گرفت و رفت و این تدبیر باعث شد تا توطئه ترور امام ناکام بماند اما همان کیف چند وقت بعد دفتر نخست وزیری را منفجر کرد و رجایی و باهنر شهید شدند.

(مسعود کشمیری از اعضای سازمان منافقان که تا سطح جانشینی دبیر شورای عالی امنیت ملی هم پیش رفته بود، وی با قرار دادن یک ساک پر از مواد منفجره، دفتر نخست وزیری را در هشتم شهریور ماه سال 60 منفجر کرد و رئیس جمهور و نخست وزیر را به شهادت رساند. در ابتدا همه گمان می کردند که او نیز جز شهدای حادثه است ولی بعد کاشف به عمل آمد که خیر او از کشور گریخته است. وی بعد از 35 سال در اردیبهشت سال 95 دستگیر شد. (منبع)

4-شهید بهشتی دبیر زبان انگلیسی قم

...او که دور شد، جلو رفتم و سلامی دادم و پرسیدم:
این آقا کیست؟
و پاسخ شنیدم که
او سید محمد بهشتی از فضلای مشهور این حوزه است،
چطور او را نمی شناسی؟!
گفتم: آخر شنیده ام که دبیر انگلیسی است
و او پاسخ داد:
بله، او با این کار هم خرج زندگی اش را تأمین می کند
و هم در کسوت روحانیت،
بچه ها را تحت مراقبت اخلاقی خود دارد؛
چون تدریس زبان انگلیسی او
موجب تعجب بچه هاست.
(منبع)



5- نماز، نهر جاری مؤمن

داستان کوتاه: «امام علی (ع) فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود: امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذاکرین" سوره هود آیه 114. و فرمود: اى على! آن خدایى که مرا به حق مبعوث کرده و بشیر و نذیرم قرار داده یکى از شما که برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش کنار نمى‏رود مگر آنکه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى که متولد شده پاک مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بکند نماز بعدى پاکش می‏کند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد.

بعد فرمود: یا على جز این نیست که نمازهاى پنجگانه براى امت من حکم نهر جارى را دارد که در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع کسى که بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حکم را دارد. (منبع)

6- ریاکاری؛ شرک اصغر

در بین انواع شرک خفی، ریا، شرکی است که علاوه بر آثار فردی و عذاب اخروی، دارای تأثیرات مخرب اجتماعی و دنیوی نیز هست. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «خطرناک ترین چیزى که از آن بر شما مى ترسم، شرک اصغر است». اصحاب گفتند: شرک اصغر چیست اى رسول خدا؟ فرمود: ریا کارى. و اضافه کرد: «روز قیامت هنگامى که مردم با اعمال خود در پیشگاه خدا حاضر مى شوند، پروردگار به آنهایی که در دنیا «ریا» مى کردند مى فرماید: به سراغ کسانى که به خاطر آنها ریا مى کردید، بروید، ببینید پاداشى نزد آنها مى یابید؟. (منبع)

7- خانۀ عکس
نام خلیج فارس بر سنگ قبر سربازان آمریکایی قبرستان آرلینگتون.(منبع)

عقاب، زنان مصر، سلیمان تنگه

زنان مصری، عقاب و خروس، سلیمان تنگه

به نام خدا

اُنس با قرآن
وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ: و پیش از این [قرآن]، تو هیچ نوشته ای را نمی خواندی و آن را با دست خود نمی نوشتی وگرنه باطل گرایان یاوه گو [در وحی بودن و حقّانیّت آن] شک می کردند(سوره ۲۹: العنکبوت - جزء ۲۱- آیۀ 48،  ترجمۀ شیخ حسین انصاریان).
=================


2- بشّار اسد و خانواده اش
بشار اسد رئیس جمهور سوریه و خانواده اش
در مراسم افطار روز 14 ماه مبارک رمضان. (منبع)

3- زنان مصری
به قلم دامنه. به نام خدا. برای نخستین بار، 144 زن _با هدف رویارویی با جریان‌ های افراطی_ برای سخنران مذهبی در مساجد مصر، به کار گرفته خواهند شد. حوزۀ کار آنها تنها بخش‌های زنانه ی مساجد است و آن‌ ها به همان کارهایی که خطیبان بخش‌ های مردانه می‌ پردازند، خواهند پرداخت، و هفته‌ ای دو روز، پیرامون مسائل مربوط به زنان سخنرانی خواهند کرد. (منبع)

چکّلی پکّلی دامنه : 1- مگر 144 زن قادرند در سراسر مصر حریفِ افراطیون شوند؟ 2- مگر مصری ها نمی دانند وارث فراعنه ی مصرند و هنوز نیز یک ژنرال کودتاچی _عبدالفتاح السّیسی_ بر آنان حکمرانی می کند؟ 3- مگر فاطمیون این کشور که چندین سال به اسم اهل بیت (ع) بر مصر حاکم شدند، توانستند از این نوع بلیه ها رهایی یابند. 4- افراطی گری آفتی ست که نه مصرِ مسلمان که نسلِ مسلمین را گرفتار کرده است. 5- شاه ایران نیز با ایجاد سپاه دین و دانش، می خواست ایران وارد را تمدن! کند.


4- سدّ سلیمان تنگۀ ساری
سدّ سلیمان تنگۀ ساری. 2 تیرماه 1396. عکاس: جناب یک دوست
تیرماه 1396...
ارسالی جناب یک دوست
ادامه...اینجا



5- خروس و عقاب

داستان کوتاه: «کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.مرغ و خروس ها می دانستند که ...
باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.

او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.

مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند پرواز کند.اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالهازندگی خروسی، از دنیا رفت.» (منبع)


6- تشییع جنازۀ مرحوم اسماعیل شاهمیری
ارسالی جناب یک دوست
به قلم دامنه. به نام خدا. شادروان اسماعیل شاهمیری فرزند حاج مرتضی شاهمیری ست. درگذشت جانسوز این جوان رنج و دردکشیده، بر همگان تلخ آمد. چراکه؛ مدتی زیاد، متحمّل بیماری سخت و جانکاه سرطان بود که سرانجام از میان همۀ نزدیکان خود، خصوصاً همسرش، به دیار باقی پرکشید. روح آن مرحوم شاد و غریق رحمت خداوند باد. ادامۀ عکس ها: ... اینجا


7- عکس: تهران. موصل عراق. دیرالزّور سوریه. بیروت لبنان

مارتین چولف خبرنگار روزنامه انگلیسی گاردین در منطقه بعاج عراق در نزدیکی مرز سوریه مشاهداتش از آنچه «طرح ایران برای ایجاد یک مسیر زمینی از ایران به مقصد لبنان از طریق عراق و سوریه» نامیده را در گزارشی منتشر کرده است. (منبع)

عمامه، غزل، تندیر جَرده، حصر

عمامه، غزل، تندیر جَرده، حصر

به نام خدا

اُنس با قرآن
مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ: هیچ مصیبتی جز به فرمان خدا نرسد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد، خدا قلبش را [به حقایق] راهنمایی می کند؛ و خدا به همه چیز داناست(سوره ۶۴: التغابن - جزء ۲۸ - آیۀ 11،  ترجمۀ شیخ حسین انصاریان).

====================


2- عمامه، روحانیت، عبودیت
عمامه نه اصول دین و نه فروع دین است؛
یک پارچه است و بر سر...
از آیة الله محمود امجد، استاد اخلاق
ادامه...اینجا

3- تندیر جَرده
...حالا را نبین؛
که  قدم به قدم کوچه های دارابکلا
هف هش نُه تا
نونوایی داره...

متنی به قلم دامنه
با عنوان «تندیر جَرده»

ادامه...اینجا

4- عقل و تردید
گر عقل پشت حرف دل، امّا نمی‌گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت
...
غزلی تازه از فاضل نظری
ادامه...اینجا

5- همچنان در حصر
شیخ عیسی قاسم رهبر شیعیان بحرین. در حصر خانگی دژخیمان مسلح آل خلیفه. خرداد 1396. عکس از خبرگزاری ابنا
شیخ عیسی قاسم همچنان در
حصرخانگی دژخیمان
زندگینامۀ ایشان:
ادامه...اینجا

6- دارابکلا در تیرماه 1396

ارسالی جناب یک دوست
ادامه...اینجا

7- دارابکلایی ها در روز قدس سورک

ارسالی رنگین کمان
ادامه...اینجا



8- عکس

 
غول پیکرترین هواپیمای جهان. (منبع این عکس: اینجا)

سروش و اکبر گنجی

به نام خدا. «علی زمانیان: گنجی اخیرا با طرح ادعایی مبنی بر فرقه سازی از سوی عبدالکریم سروش، دست به پیشگویی عجولانه ای می برد. تلاش می کند پیش از هر کس پرده از برخاستن "فرقه ی سروشیه" بردارد و همگان را در برابر این پیشگویی خیره کننده اش به اعجاب وا دارد. اما او نمی داند با چنین پیشگویی سترون، دست کم مرتکب سه خطای بزرگ شده است. اولا خطای جامعه شناختی. ثانیا خطای اخلاقی و ثالثا خطای سیاسی.


علی زمانیان


1.  گنجی با ادعای فرقه سازی از سوی سروش، مرتکب دو گونه خطای جامعه شناختی می شود: اولین خطای جامعه شناختی گنجی این است که نحله ی فکری را با "فرقه" همسان و هم معنا معرفی می کند. سروش (فارغ از داوری در باره ی ایده ی رویاهای رسولانه اش)، متفکری است که با طرح ایده هایی نو می خواهد در بن بستی که احساس می کند مسلمانان در آن گرفتار آمده اند، رخنه ایجاد کند و برون رفتی را نشان دهد. کار او اندیشیدن و تامل و در  نهایت، برساختن دستگاه اندیشگی مطلوبی است که سستی ها و ضعف های دستگاه اندیشگی سنتی را نداشته باشد. در این جا سروش یک چشم انداز است.  تلاش می کند افقی نو برای نگرشی فرارونده و گشایشگر ترسیم کند. اما این که جهد او چقدر با توفیق قرین خواهد بود سخن دیگری است. کار او اندیشیدن در فضای دین است و چه بسیار فاصله است میان یک "فرقه" با کاری که یک متفکر و اندیشمند انجام می دهد. کار متفکر گشودن پنجره ای جدید برای اندیشیدن و تماشای جهان و مسائلش در افقی تازه است. و چگونه است که گنجی مرزهای معنایی فرقه (به مثابه ی امر جامعه شناختی)، و اندیشه و ایده پردازی را بر می دارد و این دو را یکی می پندارد. فرقه یک ساختار اجتماعی و تفکر یک پروسه ی معرفت شناختی است.


دومین خطای جامعه شناختی گنجی در این است که "فرقه" را امری اختیاری، برنامه ریزی شده و با طرحی از پیش معلوم می داند. فرقه را هم چون ساختمان سازی می داند. طبق آن چه گنجی تصور می کند، همچنان که می توان با طرحی از پیش تعیین شده و محاسبات ریاضی و .... با فراهم آوردن مصالح مورد نیاز،‌ ساختمانی را بنا کرد، می توان دست به ساختن فرقه هم برد. واقعا فرقه را چون ساختمان دیدن، خطای محض است.  او نمی داند "فرقه"، محصول پروسه ای دراز دامنه و خود به خودی است که در زیست اجتماعی شکل می گیرد. فرقه ساختنی نیست، فرقه ساختار اجتماعی دارد که بتدریج شکل می گیرد. فرقه ها نه به اختیار و با برنامه،‌ بلکه به تدریج و گام به گام، در مسیر زندگی جمعی و ناخودآگاه، تکوین می یابد. ممکن است طرح و اندیشه ای صلب و سخت شود، حکم یک ایدئولوژی را به خود بگیرد، هوادار و حواری پیدا کند، بر مبنای آن ساختار اجتماعی ایجاد گردد و در نهایت فرقه ای از آن میان برخیزد اما ابدا نمی توان اندیشه ی پویا و پروسه ی اندیشیدن را با ساختار اجتماعی و مرزهای سخت و تنگ یکی گرفت. این دو ماهیتی متفاوت دارند.


ابدا نمی توان پیش از این نشان داد که کدام ایده و اندیشه در سیر تاریخی خود به مجموعه ای محصور در مرزهای محکم، مورد اقبال اجتماعی قرار می گیرد و شکل و شمایل یک فرقه را می پذیرد. اندیشیدن، کاوش نظری در ژرفای هستی است، مواجه ای معرفت شناختی با مسایل، همچون انفجار آتشفانی است که از دهانه ی آن گدازه هایی بیرون می جهد. چگونه می توان از پیش نشان داد کدام گدازه، پس از سرد شدن به چه صورت در خواهد آمد؟ عموم فرقه ها، پس از سرد شدن گدازه های آتشین ایده ها و اندیشه هایی شکل می گیرد که در مسیر تاریخی خود بتدریج سرد و زمخت و سخت شده اند. آن هم نه از سوی پدید آورندگان آن اندیشه ها که عمدتا از سوی دیگرانی که در پی منافعی، حول آن اندیشه چهارچوب اجتماعی می تنند و ساختاری بر آن بنا می نهند.


سروش به بن بست هایی می اندیشد که راه توسعه و آینده و حتی زیستن در اکنون را تیره و تباه کرده است. مجالی برای برون رفت از آن ها را طلب می کند و در پی تفسیری نو از متنی است که مسلمانان با آن می زیند و بر مبنای آن تنفس می کنند. این که رویکرد سروش آیا می تواند حیات تیره ی اندیشگی مسلمانی را نجات دهد یا خیر البته محتاج سنجش است و نقد. اما هر چه هست اندیشیدن سروش با فرقه سازی گنجی، هیج مناسبت و ارتباطی نیست.


2. دومین خطای گنجی، خطا در ساحت اخلاق است. خطای اخلاقی او هم در اتهام زنی است و هم خطای در اخلاق پژوهش. آیا گنجی نمی داند چه هزینه های گزاف و بعضا دردناکی بر این  کنشگران سیاسی و متفکران دینی، وارد می کند؟. اخلاق پژوهش و ارزیابی بیطرفانه را زیر پا می گذارد و با انتخاب تقطیع شده ی نوشته هایی از سروش، او را متهم به فرقه سازی می کند. داوری عالمانه با دست بردن در متن و گزینشگرانه چیز هایی را بیرون کشیدن موافقت ندارد. اخلاق پژوهش حکم می کند در بیان نظر، نباید جمله ها را از ساخت کلی متن جدا کرد و اتهام را بر مبنای آن بنا نمود.


چنین می نماید که گنجی پیش از سنجش و ارزیابی، تصمیم خود را برای رسیدن به مقصد و هدفی از پیش تعیین شده گرفته است و گذار او به متن ها، صرفا یافتن اطلاعاتی مثبت،  هر چند سست برای ادعای خود است. این نکته نشان می دهد که خورجین گنجی چقدر خالی از دانش لازم برای ارزیابی اندیشه است از این رو دست به اتهام و برچسب زدن می برد.


3. و سومین خطای گنجی، خطای سیاسی است.یکی از دلالت های معنایی مفهوم "شرایط و مقتضیات"، همانا امکان های پیش رو و محدویت هایی است که مرزهای آدمی را تنگ و یا فراخ می کند. و البته بدیهی است که زیستن در جغرافیایی با امکان های کم و با انواع محدودیت ها، با زندگی در امکان ها و مقدورات در فضای باز، بسیار متفاوت است. کنشگر، لاجرم در محدوده های از پیش تعیین شده زندگی می کند و توانایی اش توسط مرزها و محدودیت هایی که قدرت حاکم برای او در نظر می گیرد، پایان می گیرد. از این رو زیرکی و هوشیاری بسیار می خواهد که کنشگر و متفکر، آن گونه گام بردارد و سخن بگوید که نه تنها بتواند ایده هایش را با دیگران در میان بگذارد و به کنش هایش ادامه دهد، بلکه قادر باشد چیزی بر امکان موجود بیفزاید.  زمین بازی را وسیع تر و سقف سانسور را با تدبیر و تعقل، کم رنگ تر کند. امکان افزایی و فرصت ایجاد کردن، خرد عملی و بینش عمیق می خواهد.


آن چه در فراز و نشیب زندگی گنجی می توان ملاحظه کرد، (بدون آن که بخواهیم دردها و رنج هایش را نادیده بگیریم)، گونه ای از فرصت سوزی و تخریب امکان هایی است که با سرسختی کسان دیگر به دست آمده است. فارغ از صحت و سقم ادعای فرقه سازی از سوی سروش، گنجی با نادیده گرفتن مقدورات و فضا و امکان های داخلی، کار را بر همه ی دیگران نیز تنگ تر و سخت تر می کند. همین اندک نسیمی هم که از پنجره ی نیمه باز، گاهی وزیدن می گیرد، با مدعیات آشفته ی گنجی از ما دریغ می شود. از این رو گنجی، مثال اتم امکان سوزی است که در نهایت دامن خود او را نیز می گیرد. به یاد داریم در سالهای پر رنچ 88 به بعد، گنجی در هیئت تحلیلگر در یکی از رسانه های غربی ظاهر شد و موضوع موهوم بودن امام زمان و مهدویت را مطرح کرد. خارج از این که چه دلیلی بر طرح این موضوع مترتب بود که در میانه ی آن فضا، چنین موضوعی مطرح می شود، آن سخنان، از سوی برخی رسانه ها و گروه های داخل بهانه ای برای ایجاد تنگناهای بیشتر و ترساندن توده ی مردم گردید. کسانی در داخل با علم کردن سخنان گنجی به عنوان یکی از روشنفکران دینی، کار را برای همه روشنفکران دینی صعب و دردناک تر کردند. و چه تلاش مضاعفی می شود که گنجی را نماد روشنفکری دینی در ایران قلمداد کنند.


ادعای فرقه سازی از سوی گنجی، نیز از آن دست سخنانی است که استعداد بالایی در دستاویز قرار گرفتن برای حاکمان دارد. باید منتظر بود از این پارچه زمخت و ناپسند، چه قباهایی برای دیگران دوخته خواهد شد. گنجی (در صورتی که در سخنانش صادق باشد و چیزی در پس و پنهان طرح چنین موضوعی نداشته باشد)، دست کم با این نوع سخنان و تندرویی های نامعقول، نشان می دهد فاقد زیرکی و هوشیاری لازم برای کنشگری در این وادی است. زیرا او نه تنها بر امکان زیستنی آزادتر در این مرز و بوم برای ما نمی افزاید، بلکه با طرح چنین ایده های نافرجام و ناموجه، همین اندک فضا را چنان تیره می کند که راه تنفس ما بند خواهد آمد. خطای سیاسی گنجی این است که نمی داند با طرح چنین مباحثی، مسیر سیاست را از این که هست مه الود تر و سخت تر می کند.


سروش را باید امکانی برای اندیشیدن ارزیابی کرد. فرصتی برای بازخوانی گذشته ای که باید مورد بازبینی و نقد قرار گیرد. پنجره ای است به سوی طرح مسایلی که بر روی هم تل انبار شده است. البته ایده ها و اندیشه هایش می تواند و باید مورد سنجش قرار گیرد و از صافی نقد بگذرد. اما چنین می یابم که برچسب زدن به یکدیگر، راه سنگلاخی نقد را هر چه بیشتر صعب العبورتر خواهد کرد و همین اندک تامل را به وادی تهمت ها و اتهام ها آلوده می کند.» (منبع: نیلوفر)

            

عبدالکریم سروش و فرزندش سروش دباغ

اکبر گنجی و محسن کدیور